انسان و هدف زندگی
« انسانشناسي و متون اسلامي »
دكتر محمدرضا بارگاهي
بحث پيرامون انسان از حيث وجود ماهيت، ويژگيها، محيط، نيازها و ... نياز به ارائه مقالات و گفتگوهاي بسياري دارد كه در اين نوشته مختصر نميگنجد.
البته در منطق قرآن انسان هر چند عظمت دارد اما خلقت او در مقايسه با خلقت آسمان، زمين و ... ناچيز است.
بنابراين در اين مقاله سعي شده گذرا به برخي مباحث پيرامون انسان به طور اجمالي اشاره گردد. اميد كه در فرصتهاي آينده بتوان به تفصيل آنها پرداخت و يا امور ديگر مربوط به انسان را مطرح نمود.
تعريف انسان
در تعريف انسان نظرات مختلفي مطرح شده است:
1. در تعريف ارسطوئي انسان يعني حيواني كه ناطق است (نطق به معناي تكلم يا تفكر يا آشكاركننده ....) و لذا كمال انسان را در ناطق بودن او ميداند.
2. در تعريف عرفا انسان يعني حيوان ناطق كامل.
3. كاسيرر گويد انسان يعني حيوان سمبليك.
4. برخي گويند حيوان نظم دهنده.
5. عدهاي گويند حيوان ناطق كه ميميرد.
6. برخي عرفا گويند انسان موجودي است كه مظهر يكي از اسامي يا صفات خدا ميباشد و انسان كامل كسي است كه مظهر تمام اسامي يا تمام صفات خدا باشد.
7. انسان يعني عالم و عامل.
8. انسان موجودي حاكم بر خود و جهان و مسئول خود و ديگران ميباشد (اگزيستانسياليستها) كه اين تعريف براساس تعهدات و رفتار و اعمال است.
9. انسان موجودي است عاطفي و احساسي و عاشق ديگران.
10. حيواني نيازمند و طالب در تمام عمر است.
آيا تعريف انسان امكان دارد يا خير و البته برخي در تعريف انسان به عنوان يك فرد ميپردازند و مانند سقراط و برخي سطح وسيعتري اعم از امور اجتماعي و سياسي و... انسان را مطرح ميكنند مانند افلاطون و ... و برخي به بعد جسمي و عقلانيت او توجه دارند مانند ارسطو و ... و لذا تعريف جامع و مانعي از آن ارائه نكردهاند و يا به مفاهيمي كلي اشاره كردهاند اما مقصود خود از آن الفاظ كلي را هم بيان نكردهاند.
اما تعريف انسان در لغت و فرهنگ قرآني به چه معنايي ميباشد؟
انسان در لغت به معناي آدمي، مردم، مردمك چشم تصوير آدمي است.
برخي گويند لفظ انسان مشتق از انس به معناي الفت گرفتن، ظاهر شدن، آرام گرفتن به چيزي و عدهاي گويند مشتق از نسيان به معناي فراموشي است.
و بعضي گويند مشتق از ناس است.
يا مشتق از نوس به معناي حركت يا اضطراب داشتن است.
برخي گويند انسان در مقابل بهيمه به معناي موجودي كه ابهامات دارد ميباشد پس انسان يعني موجودي كه ابهاماتي براي او وجود ندارد و يا قدرت برطرف كردن ابهامات را دارد بنابراين به معناي فراموشي (نسيان) و الفت گرفتن انس و ... نميباشد.
اما در فرهنگ قرآني لفظ انسان گاهي مترادف بشر، ناس، انام، بني آدم و... به كار رفته است و گاهي هم در مقابل جن مطرح است و در بعضي آيات هم مقسم براي جن و انس را شيطان معرفي ميكند و لذا جن و انس از اقسام شيطان حساب ميشوند.
اما به نظر ميرسد از ويژگيهايي كه براي انسان مطرح است شايد بتوان به تعريفي از انسان دست پيدا كرد. البته به برخي ويژگيهاي مهم او اشارهاي خواهد شد مانند حركت، اضطراب و انس و الفت و فهم و مقدرات و ظهور و تمايلات و جسم و روح و نفس داشتن و... هم چنين فراموش كار و از جنس خاك بودن و حسن هيات داشتن و زنده بودن و قابل مشاهده بودن و تربيت پذيري و ... ميباشد.
بنابراين طبق اين ويژگيها انسان بايد اين صفات و ...را داشته باشد تا بتوان به او انسان گفت.
رابطه انسان با هدفمندي او يكي از مطالبي است كه هميشه براي بشر مطرح بوده است. هدف از خلقت جهان، انسان و زندگي اوست و هدف داشتن حاكي از استمرار زندگي و منقطع نبودن و وابستگي به نقطهاي است. البته امروزه به عنوان يكي از مسائل جدي و دغدغههاي بشري حساب ميگردد هر چند كه در گذشته هم مطرح بوده اما به شدت امروز مورد توجه بشر نبوده است.
و لذا در بين فلاسفه و دانشمندان و شرايع و گرايشات مختلفي سعي شده پاسخ قانع كننده براي آن ارائه نمايند ولي باز هم انسان به دنبال پيدا كردن جواب ديگري است كه اين حاكي از پويايي و تفكر و تعقل انسان و پيشرفتهاي انسان در شناخت خود و خدا و طبيعت و جهان و استفاده از آنها و تعريف جديدي از آنها است و اين كه اين مجموعه عالم خلقت با اين عظمت و نظم و قوانين حاكم بر آن و فرستادن پيامبران و انتخاب دين و نزول كتابهاي آسماني و ... نميتواند بيهدف باشد و شايد يكي از مشكلاتي كه در شناخت هدف زندگي مطرح است همان متغير بودن شناخت يا نشناختن صحيح انسان و استعدادها و ... اوست. البته بحث پيرامون هدف خلقت است (هدف فعل) نه هدف خالق (هدف فاعل) زيرا هدف براي فاعل و خالق مطرح كردن مستلزم محرك و انگيزه داشتن فاعل و خالق براي رسيدن به آن هدف است كه اين حاكي از ناقص بودن خالق و فاعل خواهد بود.
در اينجا ميتوان به مهمترين مباحثي كه در هدف زندگي انسان مطرح است اشاره كرد:
1. خدا از خلقت هدفي دارد (هدف فاعلي)
2. خدا هدفي ندارد اما خلقت هدف دارد (هدف فعلي)
3. خدا هدف ندارد و خلقت هم هدف ندارد چون نقص براي خداست (اشاعره)
4. هدفي براي زندگي وجود ندارد (نهيليستها . نيچه)
5. هدف زندگي مبهم و غير قابل تعريف است.
6. در مكتب ودانتا خلقت هدفي ندارد بلكه هدف آن بيهدفي است و جهان آفريده فياض هنرمندي به نام برهمن است كه براي سرگرمي و بازي امري عبث جهان را خلق است و لذا آفرينش نوعي فعاليت هنري و ايجاد يك شاهكار هنري است و هدف آن هم ارضاي حس زيباطلبي برهمن است و برهمن كامل، غني و قائم به خود است و جهان را براساس نياز خلق نكرده است. (اديان و مكتبهاي فلسفي هند. ج2. ص 854)
7. هدف براي زندگي وجود دارد اما اين گروه دو دسته ميشوند:
الف- آنهايي كه هدف را در اين دنيا جستجو ميكنند.
ب – آنهايي كه هدف را در جهان آخرت ميدانند.
و آنهايي كه هدف را در اين جهان ميدانند هر كدام هدف را به معنايي مطرح ميكنند مثلا رساندن نفع به ديگران (معتزله)
يا ساختن خود (اگزيستانسياليسم) چون سرنوشت انسان در وجود خود او خلاصه شده است.
يا تهذيب نفس و پرورش عقل (سقراط)
يا لذتيابي و آزادي از ضرر (اپيكوريان و زنون و ...)
يا وارستگي و تهذيب انسان (كلبيون)
يا تقرب به خدا
يا رسيدن به كمال و سعادت
يا رسيدن به آرامش روحي و رواني
يا اومانيستها، ليبرالها، كاپيتاليستها، كمونيستها، مدرنيستها، پست مدرنيستها، پوزيتويستها و ... هر كدام گويند هدف زندگي انسان در عصر كنوني را ما معين ميكنيم و شكل ميدهيم و بر همين اساس انسان امروز بيش از هر زمان ديگري سرگردان است و بحران در تعريف انسان و هدف او وجود دارد.
و آنهايي كه هدف را در جهان آخرت جستجو ميكنند يا تقرب به خدا يا ملاقات يا وصال يا حتي ديدن خدا با چشم ظاهري و... را مطرح مينمايند.
فرهنگ قرآني خلقت را عبث و باطل و رها و ... نميداند بلكه براي آن هدفي قائل است و اين آيات متعدد ميباشند كه از ذكر آنها در اين مقال خودداري مينمائيم.
البته از ديدگاه قرآن هدف خلقت با كمال و سعادت انسان مرتبط ميباشد و از طرفي هم هدف با نيازهاي انسان مرتبط است كه پيرامون آنها مطالبي مطرح ميگردد.
رابطه هدفداري انسان با وجود انگيزه
همانطور كه گفته شد كه هدف داشتن زندگي انسان حاكي از نوعي نياز در انسان است پس نشناختن هدف ضربه سختي به روح و جسم و روان وارد مينمايد البته نياز يا ميل يك از مراحل انتخاب انسان حساب ميشود زيرا دانشمندان اسلامي براي رسيدن به انتخاب، مراحلي را مطرح مينمايد:
1. علم و ادراك هدف
2. تصديق به هدف
3. ميل به هدف يا ارزيابي و گرايش به آن و از جمله ارزيابيها در نظر گرفتن شرايط محيطي و استعدادها و ...
4. جزم به مفيد بودن هدف
5. عزم يا شوق شديد يا تصميمگيري كه حاكي از نوعي سلامت رواني و آرامش روحي ميباشد.
6. اراده كردن
7. حركت عضلاني براي رسيدن به هدف.
در اينجا لازم است دو نكته توضيح داده شود:
الف. برخي از مراحل اختياري نيست و بدون اختيار پيدا ميشوند مثلا تمايل يا تصور يا ...
ب. تقدم و تاخر هم قابل بحث است كه كدام مقدم بر ديگري ميباشد.
پس هدف وجود دارد و اگر اين هدف عالي باشد توجه به آن هم بيشتر خواهد بود لذا انگيزه هم بايد قويتر و صحيحتر و قاطعتر باشد. پس براي رسيدن به هدف بايد اعمال خاصي انجام شود. (البته از انگيزه با تعابيري مانند ميل، داعي، باعث، سائق، محرك، نيت و ... تعبير ميگردد.)
پس انگيزه و هدف داشتن بيانگر انتخابگر بودن و تعقل داشتن و مسوول بودن انسان ميباشد و نقصان هر كدام از مراحل هم در رسيدن به هدف و انتخاب صحيح هدف اثرگذار خواهد بود.
مضافا به اين كه هدف داشتن يعني جهت دادن به انگيزه، زيرا انگيزه بدون جهت نوعي اختلال رواني ايجاد ميكند.
و از طرفي انگيزه و هدف داشتن در شكلگيري شخصيت انسان موثر است زيرا ارضاي نياز – به خصوص نيازهاي اصلي – يكي از مقدمات رشد و كمال انسان به حساب ميآيد و انسان را در جهت پيشرفت و رشد سالم سوق ميدهد.
و وقتي انگيزه پيدا شود انسان به دنبال استفاده از تواناييها و استعدادهاي خود برميآيد تا آنها را شكوفا و توسعه دهد و به هدف برسد پس انگيزه داشتن با خودشناسي و خودباوري و اعتماد به نفس و ... ارتباط مستقيمي دارد زيرا خودشناسي و شناخت استعدادهاي بالقوه و بالفعل لازم است و خوباوري و اعتماد به نفس هم ضروري ميباشد تا بتوان به عوامل دروني خود براي حركت اكتفا نمايد نه به تشويق و ... ديگران زيرا اگر عوامل خارجي سازنده انگيزه باشند با از بين رفتن آنها ديگر انگيزهاي وجود نخواهد داشت. خلاصه اين كه هدف داشتن و رسيدن به كمال و سعادت با بحث انگيزه داشتن ارتباط مستقيمي دارد. لذا برخي روانشناسان پيشنهاد ميكنند بايد همزمان با مطالعه پيرامون انگيزه به مطالعه پيرامون اهداف هم پرداخته شود.
رابطه انسان با كمال كه هدف اصلي است
در بين فلاسفه مسلمان و غير مسلمان پيرامون تعريف از انسان و چگونگي به كمال رسيدن و معناي كمال و... هم اختلاف است و برخي حقيقت انسان را تشكيل شده از:
1. نفس
2. نفس و جسم
3. روح
4. روح و نفس و جسم و قلب و عقل
5. و...
در اين كه روح و نفس يكي هستند اما اختلاف حيثيتي با مراتبي دارند يا اين كه با هم تباين يا تغاير دارند اختلاف است و در مورد عقل و روح و... هم اختلاف است.
قابل ذكر است كه دانستن معناي كمال با شناخت هدف خلقت جهان و انسان ارتباط مهمي دارد و آنهايي كه كمال انسان را در تقرب به خدا ميدانند در بيان مرادشان براي تقرب اختلاف دارند.
اما آنچه به نظر ميرسد:
1. الفاظي مانند مسلمان، مومن، محسن، متقي، صالح، ابرار، مفلح، عالم، موقن و ... هر كدام بر بخشي از كمال ميكند.
2. متدين بودن حاكي از مرحله مياني كمال است و در روايات هم براي متدين بودن 2 شرط ذكر شده است:
1. ازدواج
2. تقوي داشتن (اذا تزوج العبد فقد استكمل نصف الدين فيتق الله في النصف الباقي. بحار. ج 103. ص 219) البته ازدواج با شرايط خودش كه شرايط آن هم متعدد است.
و تقوي هم با شرايط خودش كه حدود 50 شرط آن را حضرت علي (ع) در خطبه همام (خطبه متقين) ذكر فرمودهاند كه البته بيشتر از اينها است و بعضي شرايط تقوي هم در قرآن و روايات ديگر آمده است و از جمله شرايط تقوي هم يادگيري علوم نافع و... ميباشد و تقوي در اين خطبه منحصر به امور رفتاري يا گفتاري يا انديشه نيست بلكه شامل خيلي از اين امور ميشود. البته در اين خطبه اشارهاي به ازدواج نشده است. زيرا همانطور كه گفته شد ازدواج قسم تقوي است نه قسمتي از تقوي. هر چند برخي سعي دارند بگويند كه متقي بودن مساوي با كامل بودن است كه غلط ميباشد بلكه متقي بودن بخشي از كمال را تشكيل ميدهد.
3. اخلاص داشتن مرحله بالاي كمال است زيرا شايد كسي متدين باشد اما تدين خالص نداشته باشد. مخلص بودن مرحله بالاي كمال است كه اگر انسان به اين مرحله برسد از تمام نقايص (سوره يوسف) و اسباب نقايص (سوره ص 83) دور خواهد شد. به طوري كه بدون حساب وارد بهشت ميشود (صافات - 127.128) و از صفات خوب پيامبران مي باشد (مريم.51) البته مقدمه مخلص شدن هم عبوديت داشتن و اثبات عبد بودن در مقابل خداست چنانچه در قرآن به طور مكرر صفت مخلص بودن بعد از صفت عبد بودن ذكر شده است. نكته ديگر اين كه مخلصين يعني انتخاب شدهها همان مصطفوين و مجتبوين هستند كه بر آنها درود و سلام فرستاده شده است (نمل 59) و بالاترين مخلصين و مصطفوين هم انبيا و اوصيا آنان و ائمه دوازدهگانه شيعه هستند (آل عمران 33) نكته ديگر اين كه لفظ مخلص و مصطفي از كلمات قرآني است كه در اصطلاحات عرفا و صوفيه با مفهوم مجذوب استعمال شده است. در حالي كه كلمات قرآني از معنايي دقيقتر حكايت دارد. زيرا جذبه كلامي قرآني نيست و در جذب هم شايد جاذب در جذب كردنش بياراده باشد مانند آهن ربا و شايد هم با اراده باشد اما در معناي مخلص و مصطفي و مجتبي حكايت از اراده دارد كه فهم اين نكته يعني فرق بين لفظ جذب و اصطفي و اخلاص و اجتبا هم نياز به دقت دارد.
نكته ديگر اين كه موانعي وجود دارد كه مانع كامل شدن انسان ميباشند كه نياز به توضيح بسياري دارد.
و نكته پاياني اين كه وجود انسان كامل در هر زمان و مكاني براي انتقال فيض و رحمت و تدبير امور و دفع بلا و ... لازم است و اگر انسان كامل و حجت خدا و امام معصوم (ع) با پيامبر نباشد زمين و آسمان و جهان خلقت فرو ميريزد و خراب ميگردد و كاملترين انسانها هم بنا به نظر صحيح وجود پيامبر حضرت محمد مصطفي (ص) و بعد از ايشان هم ائمه (ع) ميباشند. قابل ذكر است مطالب بسياري پيرامون كمال وجود دارد كه بايد به آنها توجه شود و در اين مقاله و نوشتههايي از اين قبيل قرار نميگيرد و در جاي خود بايد مطرح گردد.