عوامل پيدايش فرقه كلامي معتزله[1]

حامد گنجعلیخان حاکمی

 چكيده

فرقه کلامی معتزله در قرون ابتدایی شکوفایی دین مبین اسلام، در پی سلسله عوامل داخل جامعه مسلمین و خارج از آن ظهور کرد. این فرقه کلامی كه در طول سالیان پایاني‌اش به رشد قابل توجهی رسید، متأثر از شرایط اعتقادی، اجتماعی و سیاسی زمانه بود. برخی مستشرقین با اغراق‌‌‌گویی، عوامل شکل‌گیری این فرقه را به عوامل خارجی منحصر کرده‌اند؛ حال آنکه با سیر در اوضاع و شرايط درون جامعه اسلامی در آن دوران، نمی‌توان نقش آن را در شکل‌گیری این فرقه نادیده گرفت. حتی می‌توان در فرقه معتزله نیز عواملی را جست که سبب بروز اختلافات درون فرقه‌ای گشته‌اند. در این نوشتار عوامل پیدایش فرقه کلامی معتزله و کلام درون فرقه معتزلی مورد بررسی قرار گرفته است.

 

 واژگان كليدي

علم كلام، دستگاه كلامي، معتزله، عقل گرايي، روش شناسي، كلام فرقه‌اي، علل شكل‌گيري

 

 مقدمه

در بیان چیستی علم کلام، تعاریف متعدد و مختلفی از سوی اندیشمندان اسلامی ارائه شده است. در هر تعریف به موضوع، روش یا غایت این علم پرداخته شده است. با سیر در تعاریف، می‌توان به کثیر الموضوع و کثیرالروش بودن این علم پی ‌برد. از این رو بسیاری معتقدند بهترین تعریف برای علم کلام، تعریف به هدف و غایت است. در یکی از این تعاریف آمده است «کلام، علمی است که با آن می‌توان عقاید دینی را از طریق اقامه دلیل و رد شبهات اثبات کرد» (ایجی، بي‌تا، ص5). در این گونه تعاریف تصویری دفاعی از این علم ارائه می‌شود. طبق این تعریف موضوع علم کلام بسیار عام است و هر آنچه به عقیده و یا عمل دینی در ارتباط باشد را در بر می‌گیرد (به ‌طور مثال فارابی کلام را هم شامل آراء و عقاید دینی و هم شامل افعال دینی می‌دانست و تفاوت نگاه کلامی به اعمال دینی را با نگاه فقهی ذکر کرده است) (فارابی، 1348، ص114). از سوی دیگر چون هدف دفاع از ساحت دین است، هر روش ممكني برای نیل به آن به ‌کار گرفته می‌شود. از این رو هم برهان و هم جدل در علم کلام کاربرد دارند. عمدتاً در تصویر دفاعی از علم کلام‌، سه وظیفه برای متکلمان ترسیم می‌شود، تصحیح عقاید دینی، اثبات تعالیم دینی، دفع آرای معارض (فرامرز قراملکی، 1378، ص69). تعیین دامنه اعتقادات دینی و تمایز آن از تفکرات التقاطی و غیر دینی، اثبات این تعالیم و مقابله با شبهات وارد بر دین، جملگی مبین وجهه دفاعی کلام نسبت به دین است.

با توجه به تصویر دفاعی از علم کلام، این دانش ابزاری در خدمت اندیشه دینی است. غالب اندیشمندان اسلامی، اندیشه اسلامی را مقید به دین اسلام می‌دانستند، اما فی‌الواقع علم کلام می‌تواند در ابعاد مختلفی مطرح شود. نخست کلام بین المذاهب است. در این سطح متکلمان مذاهب مختلف از دینی واحد و از حقانیت مذهب خود در قبال دیگر مذاهب دفاع می‌کنند. سطح دیگر، کلام بین الادیان است. در این موضع، مدافع یک دین در مقابل مدافع دین دیگری قرار دارد. در نهایت کلام دینی است که در آن اساساً از دین و دینداری در مقابل بی‌دینی و بی‌اعتقادی به امور دینی جانبداری می‌شود. امروزه کلام در هر سه سطح آن مطرح است.

ذهنیت اندیشمندان سنتی اسلامی در مورد علم کلام، منحصر در کلام بین‌المذاهب و نهایتاً بین الادیان بود. در زمان پیدایش نخستین فرق کلامی اسلامی، پیروان هر فرقه به دفاع از عقاید خود در مقابل دیگر فرق می‌پرداختند. در آن دوره فرقه‌های شاخص عبارت بودند از شیعه، معتزله، اشاعره، مرجئه و خوارج.

فرقه کلامی معتزله در پی حوادث درون و برون  جامعه اسلامی شکل گرفت و در دوره خلافت بنی‌عباس، یکی از مطرح ترین فرق کلامی گشت. در نوشتار حاضر تلاش شده است عوامل شکل‌گیری کلام معتزلی و عوامل اتحاد مذهبی و اختلافات درون فرقه‌ای این گروه بررسی شود.

 

سابقه علم كلام

كلام علمي است كه پيش از ورود به عالم اسلام، در فلسفه يونان و جهان يهوديت و مسيحيت سابقه داشته است. شهرستاني از كتاب انباذقلس و كلام ارسطو و كلام مسيحيان سخن گفته است (شهرستاني، 1416ه‍، ج 1، ص 201؛ همو، ج 2، ص 72 و 128). اين علم به صورت جسته و گريخته و نه به شكل منسجم از صدر اسلام در ميان مسلمانان مطرح شد؛ گرچه سطح طرح اين مباحث چه به لحاظ كمي و چه به لحاظ كيفي بسيار نازل‌تر از زمان بعد از رسول اكرم(ص) است. به گزارش ابن‌خلدون، نخستين مسلمانان ضمن بيان كردن اصول عقايد، نخست به ذكر آياتي از قرآن و يا بيانات پيامبر مي‌پرداختند، اما بعدها كه اختلاف پيرامون جزئيات و تفاصيل اصول عقايد پيش آمد، علاوه بر استناد به آيات و روايات، به برهان عقلي نيز پرداختند (ابن خلدون، 1398ه‍، ص 463).

 


 

وجه تسميه كلام

در باب وجه تسميه اين علم به كلام، دلايل مختلفي ذكر شده است كه به اهم آنها اشاره مي‌كنيم:

 

1ـ از آنجا كه بحث عمده‌اي در اين دانش مربوط به صفت كلام الهي و قديم يا حادث بودن آن بوده است، اين علم، كلام نام گرفت.

 

2 ـ به پيروي از فلاسفه كه فني از فنون خود را منطق ناميده بودند، اين علم كلام  ناميده شد كه مترادف با منطق است. ابن خلدون نيز

امر را بين اين دو دليل دايردانسته است (ابن خلدون، 1398ه‍، ص 466؛ شهرستاني، 1416ه‍، ج 1، ص 36).

 

3ـ مسلمانان به هنگام بحث از مباحث مختلف اعتقادي در عنوان بحث مي‌گفتند كلام في... و اين مطلع سخن، خود دليل نامگذاري اين علم، به كلام گشت.

 

4ـ از آن جهت که در این فن از نیروی دلیل و سخن و بحث بهره فراوانی گرفته می‌شود، آن را در موقعیتی قرار داده که گویا تنها این علم «همه سخن» است و نه دیگر علوم، به گونه‌ای که در مقایسه دو رأی، به آنکه قوی ‌تر است گفته می‌شود «اين است کلام» (تفتازانی، 1305ه‍، ج1، ص164 ـ 165).

 

 دستگاه كلامي

دستگاه كلامي عبارت است از مجموعه گزاره‌ها و مسائل در موضوع خدا شناسي و مسائل اعتقادي با ابتناء بر مباني مشخص و روش‌‌هاي معين. در برابر دستگاه رأي، گرايش و ديد‌گاه وجود دارد كه به مسائل جزئي تعلق مي‌گيرد. به عبارت ديگر مجموعه آراء و ديدگاه‌هاي ديني كه در يك سيستم، ارتباط مفهومي با يكديگر هستند و بدون ايجاد تناقض با هم قابل جمع مي‌باشند، تشكيل دستگاهي كلامي مي‌دهند. به‌طور مثال فرقه معتزله مجموعه آرا و ديدگاه‌هايي را ارائه كرده است كه همگي سازنده كالبد فكري اين فرقه هستند و ايجاد كننده دستگاه واحدي محسوب مي‌شوند.[2]

علل پيدايش علم كلام عللي كه باعث ايجاد علم کـلام گشتند، محدود بـه یک یا دو زمینه نمی‌‌گردند، بلکه در این باب اساساً باید سعی در حصر عوامل مختلف نمود. در اين زمینه عوامل بسياري در كتب كلامي ذكر شده‌اند كه در طيف متنوعي از علل فرهنگي و اجـتماعي، سيـاسي، رواني و... قابل دسته‌بندي هستند:

 

تعصب عربي: دين اسلام بر آن بود كه با برتري نژادي مبارزه كند، ولي نتوانست اين پديده شوم را ريشه‌كن سازد. در پايان خلافت عثمان، اختلافات ميان خاندان بني‌هاشم و بني‌اميه دامن زده شد و از سوي ديگر اختلاف بين خوارج و غير خوارج آشكار گشت. به‌ طور مثال، قبايلي كه مذهب خوارج در بين آنان منتشر شد از قبيله ربيعه بودند و نه از قبيله مضريه و اختلاف بين اين دو قبيله از قبل از اسلام مشهور است (ابو زهره،‌ بي‌تا، ج 1، ص 11).

 

همزيستي مسلمانان با پيروان اديان ديگر: بسياري از افرادي كه در اثر همزيستي با مسلمانان، مسلمان شدند، نسبت به دین اسلام داراي افكار شك آلودي بودند كه بعد از مسلمان شدن اين افكار در ذهن آنان رسوخ داشت و تعاليم اسلامي را در سايه همان افكار، تفسير و توجيه مي‌‌كردند. عده‌اي نيز به ظاهر مسلمان و به دين سابق خود معتقد بودند و افكار انحرافي در ميان مسلمانان پخش مي‌كردند (همو، ص 13).

 

ترجمه كتب فلسفي: اين امر اثر روشني در پيدايش فكر فلسفي در جهان اسلام داشت. در دوره بني‌عباس از زمان منصور تا عهد مأمون ترجمه كتب فلسفي به اوج خود رسيد. مأمون كتابخانه مخصوصي به نام «بيت الحكمه» براي امر ترجمه قرار داده بود و بسياري در آنجا به تحقيق و ترجمه مشغول بودند (شهرستاني، 1416ه‍، ج 1، ص 36).

 

برخورد مسلمانان با صاحبان تمدن عظيم در اثر فتوحات: بعد از پيامبر كه مسلمانان توسعه و كشور گشايي را شروع كردند، اين كار در كشورهايي انجام گرفت كه داراي تمدن و فرهنگ طولاني بودند. در بين مسلمانان افرادي بودند كه به كسب علوم و معارف علاقه نشان مي‌دادند و همين امر موجب مي‌شد كه با آنان به مباحثه و مناظره علمي بپردازند؛ لذا افكار يوناني و ايراني در ميان مسلمانان نشر يافت و مسلمانان در پي اين امر، در صدد نشان دادن عقايد اسلامي و در مواردي دفاع از دين بر آمدند (سبحاني،‌ 1372، ج 1،  ص 105).

 

طرح مباحث مشكل اعتقـادي: رواج تفكر فلسفي بـراي اثبات عقايد دينـي در بين دانشمندان اسلامي آنان را وادار كرد به مباحثي بپردازند كه عقل انساني قدرت درك صحيحي از آنها را ندارد و نمي‌تواند از آنها به نتايج روشني برسد. مثل بحث صفات خدا يا جبر و اختيار كه از مباحث عمده كلام هستند (ابوزهره،‌ بي‌تا، ج 1، ص 13).

 

آيات متشابه قرآن: وجود آيات متشابه در قرآن علماي اسلامي را وادار نمود كه براي چنين آياتي تفسير و توجيه پيدا كنند كه اين امر خود منشأ اختلاف‌هاي عمده‌اي گشت. مباحثي مانند جبر و اختيار و يا تشبيه انساني خداوند از مباحث جنجال برانگيز در قرآن بودند (همو،  ص 15).

 

جلوگيري از تدوين و نشر حديث پيامبر: حاكمان بعد از پيامبر صلاح خود را در جلوگيري از تدوين نشر حديث نبوي ديدند و اين كار تا بيش از يك قرن ادامه يافت. از طرفي علماي مسيحي و يهودي تازه مسلمان از راه‌هاي گوناگون خود را به حاكمان زمانه نزديك مي‌‌كردند و با حمايت آنان به نشر افكار مسيحي و يهودي در بين مسلمانان مي‌پرداختند و در اين ميان، فقدان بيانات نبوي در ميان مسلمانان احساس مي‌شد؛ چه بسا اگر احاديث پيامبر در ميان علماي اسلامي بود، ما شاهد اختلافات كلامي كمتري بوديم (سبحاني،‌1372، ص 60).

 

8 ـ اختلاف در رهبري امت: تا زماني كه پيامبر اكرم(ص) زنده بود، به واسطه رهبري واحد توسط ايشان امت متحد بود، ولي پس از

رحلت آن حضرت و اختلاف بر سر جانشيني ايشان، وحدت امت اسلامي از بين رفت. پس از ايشان سه گرايش عمده به وجود آمد:

 

ـ گرايش بني هاشم كه در رأس آن حضرت علي(ع) بود.

ـ گرايش انصار.

ـ گرايش مهاجرين.

اختلاف سياسي اين گروه‌ها و احزاب در امر رهبري  پس از پيامبر، بحث مشهوري است كه به آن نمي‌پردازيم.

 

گرايش‌هاي فكري افـراد: انسانها به لحـاظ روحيات مختلـف و با توجه به تعاليم و تربيت‌هاي متنوع و فرهنگ‌هاي متفاوتي كه در آن رشد كرده‌اند، به لحاظ فكري اختلافات شايان توجهي دارند. اين علت كه در غالب كتب كلامي مورد غفلت واقع شده است، در حقيقت نقش مهمي را در اتخاذ ديدگاه‌هاي مختلف كلامي ايفا مي‌كند. به ‌طور مثال داشتن نگاه تعبدي به دين يا نگاه پرسش‌گرانه به آن باعث

اختلاف چشم‌گير اهل حديث و فرقه‌اي چون معتزله به امر دين مي‌شود.

 

10ـ اختلاف استعدادي افراد در سطح فهم مطالب: از ديگر امور بديهي و در عين حال تأثير‌گذار در امر اختلافات كلامي، عامل تفاوت استعدادي افراد در ميزان فهم مطالب است. انسانها به لحاظ هوشي و از سوي ديگر به لحاظ دقّي در امور ديني توجه يكساني نداشتند و همين امر سبب اختلافات عديده‌اي در ميان آنها مي‌گرديد. اين امر نيز هم‌ چون عامل پيش، از نظر بسياري از كتب كلامي افتاده است.

 

11ـ خواسته‌هاي نفساني افراد: با توجه به آنكه مسلمانان در خلوص نيت، سطح واحدي نداشتند و بعضي از ايشان مطيع اوامر نفساني خويش بودند، به راحتي در مقابل سخن حق سر تسليم فرود نمي‌آوردند و به عناد و لجاجت مي‌پرداختند و ممكن بود كه حتي با پذيرش دروني سخن حق، در مقابل آن سركشي بيروني داشته باشند. نمونه اين امر در مورد رهبران جامعه پيش از اميرالمؤمنين(ع) است كه با وجود علم به افضليت علي(ع) حكومت را به دست گرفتند.

 

شكل گيري كلام معتزلي

پيش از آنكه وارد اين بحث شويم، لازم است نسبت به شكل گيري فرق كلامي ديد صحيحي به‌ دست آوريم. اين تصور كه فرقه‌ها از ابتدا با دغدغه كلامي صرف ايجاد شدند، تصور نادرستي است. تشكيل فرقه‌ها را بايد در يك سير تاريخي مورد مطالعه قرار داد؛ به اين نحو كه برخي افراد در ابتدا دغدغه كلامي داشتند و سؤالاتشان نيز كلامي صرف بود، سؤالاتي پيرامون صفات باري تعالي، اما برخي از مسائل مربوط به احزاب و دسته‌هاي سياسي بود كه سعي مي‌كردند با توجيهي كلامي نظر خود را مورد قبول واقع سازند. اين دسته از مسائل را مي‌توان سياسي ـ كلامي ناميد و از جمله آنها مي‌توان به مسائل جبر و اختيار و رهبري جامعه اشاره كرد.

نكته ديگر آنكه در قرون اول و دوم فرقه‌هاي فكري منظم و دستگاه‌هاي كلامي به معني موجود در قرون متأخر وجود نداشت و آراي كلامي بيشتر متكي به افراد بود و نه دستگاه‌هاي معين. از اين رو براي شناسايي جريانات كلامي بايد به آراي افراد كه گاه متفاوت و جسته و گريخته و حتي ضد خود بود، بپردازيم. به ‌طور مثال در آن زمان مرجئه كه در رأي ارجاء با هم اشتراك داشتند، در مسائل ديگر اختلافاتي داشتند و دسته‌هاي زير را تشكيل مي‌دادند:

مرجئه قدريه، مرجئة جبريه، مرجئه خوارج و مرجئه خالص (شهرستاني، 1416ه‍، ج 1، ص 125).

 

اگر در قرن اول و دوم از معتزله نيز سخن مي‌گوئيم، اين سخن به معناي فرقه‌اي با دستگاه كلامي مشخص نيست، بلكه اين نام در طول تاريخ بار معنايي متفاوتي داشته است. نام‌گذاري نخست آن به معناي گروهي است كه در طرفداري از علي(ع) و معاويه موضع بي‌طرفي اتخاذ كردند (بدوي، 1971م، ج 1، ص 37).

انگيزه اوليه معتزليان در ايجاد يك فرقه، منزلة الفاسق بود نه مسأله جبر و اختيار (گر‌چه بعداً به آن پرداختند). افرادي كه در اين مسأله اتفاق نظر داشتند، تحت لواي معتزله جمع شدند. يعني معتزله هم در بر گيرنده گروهي جبري و هم قدري بود و پس از گذشت زمان، معتزليان قدري بر جبري‌ها فائق آمدند و فرقه معتزله به معناي قرن سومي را تشكيل دادند. در قرن اول و اوايل قرن دوم، حد و مرزها و تعاريف در برخي مسائل ديني روشن نبود، از اين رو تفاوت زيادي ميان معتزله قرن اول و دوم با معتزله قرن سوم مشاهده مي‌شود[3].

 


 

عوامل تأثير گذار بر تفكر معتزلي

فرقه معتزله كه در ميان فرق اسلامي، فرقه‌اي عقلي ـ استدلالي محسوب مي‌شود، در شكل‌دهي آراء و عقايد خويش مرهون عواملي داخل جامعه اسلامي و عواملي خارجي است كه به ‌نحو مجزا به آنها مي‌پردازيم:

 

عوامل داخلي

از مهم‌ترين عوامل داخلي پرورش دهنده ايده اختيار نزد متفكران معتزلي، قدريه است. قدريه در دامن مرجئه رشد يافتند و سپس از فرقه مذكور جدا شدند و مسائل مذهبي مانند ايمان و كفر، قضا و قدر، صفات خدا و خلق قرآن را پيش كشيدند. از مهم‌ترين پيشوايان قدريه غيلان دمشقي بود كه در نواحي شام طرفدران فراواني داشت (غيلانيه). او اعتقاد به قدر را از معبد جهني بصري گرفته بود. وي به نفي صفات و خلق قرآن باور داشت و به قدر معتقد بود و خير و شر را از جانب انسان مي‌دانست. بررسي آراي مذهبي غيلان نشان مي‌دهد كه وي پيش از معتزله به بحث پيرامون اصول پنج گانه معتزله پرداخته است. معتزله اصول پنج‌‌گانه خود را بر مبناي آن آراء بنا كردند، بر دامنه و عمق آن افزودند و به آن رنگ فلسفي بخشيدند.[4]

متكلمان معتزلي از جمله قاضي عبدالجبار و عبدالرحيم بن محمد خياط معتزلي معترفند كه غيلان دمشقي پيش از معتزليان به اصول اعتقادي ايشان متعهد بوده است، اما در افكار غيلان انسجام كامل برقرار نبود، زيرا از طرفي انسان را مختار مي‌دانست و از سوي ديگر همچون مرجئه ايمان را قابل كاستي و فزوني نمي‌دانست. معتزله تلاش نمود با برقراري انسجام فكري عقايد مستدل و قابل تبيين را اخذ نمايد. از ديگر سو پاره‌اي از آراي معتزليان هم‌ چون خلق قرآن و عدم شباهت وجود حق با مخلوقات، با نظرات قدريه شباهت دارد (عطوان، 1371، ص34-48).

يكي ديگر از عوامل تأثيرگذار بر آراي معتزله، گروه جبريه است. با وجود آنكه جبريه در باب مسأله جبر و اختيار، حكم به ناتواني انسان و قدرت مطلق الهي داده بودند، ولي در برخي عقايد ديگر، راهنماي فرقه معتزله محسوب مي‌شوند. از بانيان فرقه جبريه مي‌توان به «جعد بن درهم» و «جهم بن صفوان» اشاره كرد. در باب مذهب «جعد بن درهم» در ميان قدماء اختلاف نظر وجود دارد. بغدادي او را قدريه و شهرستاني شاگرد او جهم بن‌صفوان را جبريه دانسته‌ است (بغدادي، بي‌تا، ص19؛ شهرستاني، 1416ه‍، ج 1، ص 79). آنچه در باب آراي او براي ما مهم است، آن است كه او موضوع خلق قرآن را مطرح كرد و در نتيجه مورد تعقيب بني اميه قرار گرفت.

 

نمونه آراي معتزله در ميان عقايد جعد بن درهم و جهم بن‌صفوان، يكي اعتقاد به مخلوق بودن قرآن است. قول مشترك ديگر ايشان قول به نفي صفات است. شهرستاني نقل مي‌كند كه جهم بن صفوان در نفي صفات ازلي با معتزله موافق است (همو). سومين نمونه توافق، قول ايشان به امر به معروف و نهي از منكر مي‌باشد كه البته شهرت جهم بن صفوان به اين قول بيش از جعد است. حتي در مواردي مي‌توان تأثيرگذاري جبريه بر معتزله را در آراي جزئي مشاهده كرد. به ‌طور مثال از عقايد منحصر به فرد جهم بن‌صفوان، عقيده او به فناپذيري بهشت و دوزخ است. ابو هذيل علاف،‌ رأي خود در اين زمينه را از او گرفته است (همو، ص 80).

 

عوامل خارجي

معتزليان همچون ديگر اصحاب فرق با پيروان ساير اديان و تازه مسلماناني مواجه بودند كه شبهات مختلفي پيرامون دين و اصول عقايد مطرح مي‌كردند. حتي طرح شبهات جلوه رسمي نيز داشت. بدين صورت كه صاحبان اديان مختلف جمع شده و مناظره ترتيب مي‌دادند. نمونه چنين مناظراتي در محضر ائمه اطهار(ع) نيز صورت مي‌گرفت. در دوره امويان تأثير پذيري فرق مختلف از اديان مختلف ديگر بيشتر از طريق مواجهه بود و نه ترجمه كتب. دليل اين امر آن است كه در عصر امويان كتابهايي در زمينه‌هاي شيمي، پزشكي، نجوم و امور حكومتي و سياسي ترجمه مي‌شد، اما در زمينه‌هاي ديني و فلسفي ترجمه‌اي صورت نپذيرفته بود. در باب بحث و گفتگوي مسلمانان و پيروان اديان ديگر مطالب بسياري نقل شده است. به ‌طور مثال آمده است كه اسقف بزرگ مسيحيان شام كه معتقد به آزادي اراده انسان بود با عمر‌بن خطاب در اين باره به مخالفت برخاست و اعتقاد او به جبر را رد كرد. عمر نيز او را به باد حمله گرفت و سخت تهديدش كرد و يا آنكه يوحناي دمشقي در مجالس رسمي خلفاي اموي با دانشمندان مسلمان پيرامون الوهيت مسيح و آزادي اراده انساني به بحث و جدل مي‌پرداخت (عطوان، 1371، ص 31ـ33).

اما در دوره خلافت حاكمان عباسي ترجمه كتب فلسفي ـ كلامي مورد توجه مسلمانان قرار گرفت. نزديك به يك قرن پس از واصل بن عطا (از پيشگامان تفكر معتزلي) معتزليان زير نفوذ فلسفه يوناني، كلام مسيحي و يهودي قرار گرفتند. شهرستاني در بيان اين تغيير شكل مي‌گويد «شيوخ معتزله به مطالعه كتابهاي فلسفي كه در زمان مأمون ترجمه و شرح شده بود، پرداختند و روشهاي فلسفي را با كلام در آميختند» (شهرستاني، 1416ه‍، ج 1، ص 36). از جمله اين علماي معتزلي مي‌توان به ابو هذيل علاف و ابراهيم بن سيار نظام اشاره كرد. ايشان اصطلاحات فلسفي مانند جوهر و عرض، حدوث و قدم و جزء لايتجزا را به‌ كار مي‌بردند. اين بخش كلام دقيق آنها را تشكيل مي‌داد كه به نحو غير مستقيم بر كلام جليل (مباحث عالي مربوط به خداوند) تأثير مي‌گذاشت.

تأثيرگذاري عوامل خارج از جهان اسلامي بر مسلمانان، خصوصاً بر معتزله به لحاظ مجاز شمردن دخالت عقل فلسفي و دخل و تصرف آن در فرآورده‌هاي نقلي،‌ در كتب مستشرقين مورد تحقيق و بررسي بسيار واقع شده است. از جمله اين كتب، كتاب «فلسفه علم كلام» است كه سراسر آن بازيابي وجوه مشترك كلام اسلامي و كلام اسلاف و در نتيجه نسبت دادن تقليد مسلمانان از غير مسلمانان مي‌باشد.

به‌ طور مثال نويسنده كتاب در تأثيرپذيري معتزله از كلام و فلسفه پيشينيان نقل مي‌كند كه بعضي از مسلمانان قديمي‌تر كه مذهب آزادي اراده و اختيار را تعليم مي‌دادند، معلمان مسيحي داشته‌اند. اين ايده زير نفوذ مسيحيت در تقابل با اعتقاد بومي اسلامي به جبر و تقدير پديد آمد. در باب صفات آمده است كه هم تصديق و هم انكار صفات هر دو ريشه مسيحي دارد و يوحناي دمشقي پيش از معتزله به اين اعتقاد بوده است كه صفات چيزي جز خدا نيستند. در بحث مخلوق بودن قرآن نيز اين مطلب را بر گرفته از لوگوس مسيحي مي‌داند.

از ديگر سو كلام يهودي را نيز در اعتقاد به قدم و حدوث قرآن مؤثر مي‌داند. از نظر او در باب قدمت يا مخلوق بودن قرآن‌، اعتقاد به قدمت آن ناشي از اعتقاد به قدمت تورات و اختلاف نظر در اين باب ناشي از اختلاف نظر يهوديان در مورد تورات مي‌باشد. همچنين گفته واصل بن عطاء درباره اختيار و آزادي اراده، تقريباً لفظ به لفظ ترجمه گفته ربانيان يهودي است.

ولفسن مؤلف كتاب در ادامه به تأثير فلسفه يوناني بر كلام معتزله اشاره مي‌كند. از نظر او نظريه كلامي اعتقاد به جزء لا‌يتجزا و نظريه خلا از آن قدماي فلاسفه است و انكار نظام معتزلي نسبت به جزء لايتجزا برگرفته از نظر فيلسوفان ملحد است. همچنين بعضي مفاهيم كلامي مانند تولد، برگرفته از مفاهيم فلسفي يوناني است (ولفسن، 1368، ص 64-75).

برخي مستشرقين در تبيين علل پيدايي فرق اسلامي، صرفاً به علل خارج از جهان اسلام و تأثيرگذاري آنها اشاره كرده‌اند. گويي بي‌آنكه جامعه مسلمين هيچ نقشي در شکل‌دهی فرق کلامی داشته باشد، اين فرق صرفاً به دليل مواجهه با فلسفه يوناني و كلام يهودي و مسيحي شكل گرفته و به عبارتي بازتاب آنها مي‌باشند. نمي‌‌توان منكر تأثير عوامل خارجي در شكل‌گيري آراي متكلمان اسلامي شد، اما از سوي ديگر ناديده گرفتن عوامل داخل سرزمين اسلامي، مغالطه‌اي بزرگ در بردارد. همان طور كه در بخش علل شكل‌گيري علم كلام اشاره شد، بسياري از عوامل ايجاد فرق كلامي، عوامل اجتماعي، سياسي، ديني، رواني و ... بوده‌اند كه همگي عوامل درون جامعه اسلامی هستند. از اين رو در رشد فرق كلامي بايد هم به عوامل داخلي و هم به علل خارجي توجه كرد و به ميزان تأثيرگذاري آنها در اين زمينه توجه داشت. به نظر مي‌رسد علل داخلي نقش بيشتري در «اصل شكل‌گيري فرق» داشته‌اند. علل خارجي در «پرورش نظريات خاص كلامي» در فرقي هم‌ چون معتزله كه به عقل به عنوان يكي از اصلي‌ترين منابع مي‌نگريسته‌اند، مؤثر بوده است.

 

 روش شناسي كلام معتزلي

معتزله بر عقل به عنوان يگانه ابزار شناخت حقيقت تأكيد مي‌كردند. عقلي دانستن حسن و قبح از جانب ايشان، دليل روشني بر اين مطلب است. آنها بيشتر بر ادله عقلي تكيه مي‌كردند و عقل را بهترين شاهد مباحث اعتقادي‌شان مي‌دانستند. متكلم معتزلي، جاحظ مي‌گويد «حكم قاطع را ذهن صادر مي‌كند و روش صحيح را فقط عقل اتخاذ مي‌كند».

با وجود آنكه معتزليان از عوامل درون و برون سرزمين اسلامي تأثير بسياري گرفتند، ولي از تقليد كوركورانه به دور بودند و بدون بحث و تحقيق و مراجعه به عقل هر عقيده‌اي را نمي‌پذيرفتند. همين اعتقاد به عقل بود كه معتزله را وادار مي‌كرد تا از كليه علوم عقلي دوره خود استفاده كنند و براي اقامه دليل و برهان و سركوبي مخالفين آماده‌تر از ديگران باشند. شايد دليل حمايت مأمون و خلفاي ديگر عباسي از ايشان نيز همين بود، زيرا آنها در برابر مخالفين، حربه‌اي پر قدرت، قوي محسوب مي‌شدند.

 

يكي از مهم‌ترين شيوه‌هاي معتزله در به كار‌گيري روش عقلي، طرح شك بود. از طريق اين روش آنها مي‌كوشيدند تا ابعاد مختلف هر مسأله را بررسي كنند. اين شك پس از معتزله به فلسفه اسلامي و كلام اشاعره نيز منتقل شد. ابن راوندي، امام فخر رازي (معروف به امام المشككين) و محمد غزالي از معتزله تأثير گرفته‌اند (جعفري، 1368، ص 242؛ فاضل، 1362،  ص 11).

فقها و اهل حديث با روش عقلي معتزله مخالفت مي‌كردند و علت اين امر آن بود كه ذهن آنها با روش عقلي در مباحث ديني خو نگرفته بود. آنها به‌ كارگيري استدلالات عقلاني را معادل با فلسفه يوناني مي‌گرفتند و حتي نقل سخن اغيار را براي پاسخگويي به آن جايز نمي‌دانستند (مشكور، 1368، ص 4).

در نتيجه اين عقل‌گرايي معتزله با متصوفه نيز ناسازگار بودند و در جواب ايشـان كه به حلول اعتقاد داشتند ثابت مي‌كردند كه خداوند در هيچ چيز حلول نمي‌كند (مشكور، 1368، ص 17).

از ويژگي‌هاي روشن فكري معتزله، گزينش ميانه و معتدل آنها نسبت‌ به ‌طيف نظريات است. آنها به حكم عقل سعي مي‌كردند از افراط و تفريط دوري كرده و انتخاب ميانه‌اي داشته باشند. نظريه «منزله بين المنزلتين» ايشان خود گوياي اين مطلب است.

با وجود آنكه متكلمان معتزلي مي‌كوشيدند كه عنايتشان به عقل، موجب بيرون رفتن از حدود نص نگردد، اما به دليل توجه زياد به عقل گاهي بياناتي داشتند كه موجب اعتراض مخالفان و اتهام به خروجشان از ساحت دين مي‌گشت. از آن جمله مي‌توان به موارد زير اشاره كرد قاضي عبدالجبار همداني مي‌گويد، قبول توبه حتمي است و هر گاه بنده از گناهانش توبه كرد، بر خداوند لازم است كه توبه او را بپذيرد يا آنكه ابو‌هذيل مي‌گويد، اهل بهشت مختار نيستند، چون اگر مختار باشند باز هم مكلف هستند (حال آنكه اختيار مستلزم تكليف نيست). نتيجه آنكه چنين آرائي دستاويز مخالفين گشت و بر آنها خرده گرفتند كه بنابر نظر معتزله خدا بايد مطيع انسان باشد (فاضل، 1362، ص18).

با وجود مخالفتهاي اهل حديث با روش عقل‌گرايي معتزله و تلاش براي سركوبي آن، مخالفان كلام معتزلي براي گفتگو با اين گروه و مبارزه با آن، از روش خود معتزليان استفاده كردند. از آن جمله ابوالحسن اشعري كه از شاگردان ابو علي جبايي معتزلي بود و تا چهل سالگي به آموختن اصول و روش استدلال عقلي پرداخت، پس از جدا شدن از اين فرقه و تأسيس  فرقه كلامي اشعري، ادله عقلي را به كار برد و در واقع با سلاح معتزليان به جنگ با آنها رفت. البته تلاش ابوالحسن اشعري بر آن بود كه عقايد اهل سنت و جماعت را مورد استدلال قرار دهد. غرض او آن بود كه ميان عقل‌ گرايي افراطي و عقل ستيزي افراطي، عقل‌گرايي معتدل را ايجاد كند[5].

 

كلام فرقه‌اي

فرقه معتزله كه با گذشت زمان توانست دستگاه كلامي منسجمي تشكيل دهد و با روش عقلي ـ استدلالي، موقعيت مشخصي در مقابل ديگر فرق به دست آورد، طيف كلامي وسيعي را تشكيل مي‌دهد كه همگي نام معتزله گرفته‌اند. به بيان جامع‌تر هر دستگاه كلامي درون خود به ميزان ظرفيتي‌كه دارد، مجمع فرقه‌هاي متضادي مي‌شود كه در عين ضديت، اين شرايط را دارند كه تحت لواي يك فرقه خاص در آيند. از اين رو كلام فرقه‌اي به معناي آراي درون دستگاهي است. يعني در سايه يك دستگاه، آراي مختلف و ديدگاه‌هاي مختلف شكل مي‌گيرند. توجه به اين نكته مهم است كه اين ضديت در آراء نبايد موجب خروج از سيستم معتزلي گردد. فرقي بوده‌اند كه در ابتدا منتسب به معتزله بودند ولي به دليل اختلافات عمده با آراي مشترك معتزلي، جزو اين فرقه محسوب نمي‌شوند. از جمله دو گروه خابطيه و حدثيه كه معتزلي انگاشته شده‌اند، ولي نه در كتاب «طبقات المعتزله» ابن مرتضي و نه كتاب «مقالات الاسلاميين» اشعري، نامي از آن دو به ميان نيامده است. شهرستاني آراي آنها را مخلوطي از عقايد تناسخيه، فلاسفه و معتزله دانسته است. اين فرقه‌ها در آغاز جزو معتزله بودند، لكن آرائي اظهار داشتند كه با اصول معتزله مغايرت داشت و معتزله آنها را از خود دور ساختند و از آنان بيزاري جستند. آراي اختلاطي آنها كه متأثر از فرهنگ مسيحيت نيز بوده، عبارتند از:

 

ثنويت: خداي قديم كه همان خداي الهي است و خداي حادث يعني عيسي مسيح.

 

تناسخ.

 

رؤيت حق تعالي (شهرستاني، 1416ه‍، ج 1، ص 61).

 

از اين رو فرقي كه اصول مشترك دستگاه كلام معتزلي را زير سؤال بردند، نمي‌توان معتزله ناميد، اما از ديگر سو فرقي كه اصول مشترك فرقه معتزله را پذيرفته بودند و در فروع اين اصول با يكديگر اختلاف داشتند، همگي فرق كلامي معتزلي محسوب مي‌شوند.

بـراي درك بهتر از كـلام فرقه‌اي، ابتدا بـه اصول پنج گانه مشـترك ميان معتزليان اشاره مي‌كنيم و سپس نقاط افتراق در فروعات را مورد بررسي قرار مي‌دهيم.

 

 اصول عقيدتي مشترك معتزله

بنابر قول شهرستاني و بغدادي آراي متفق عليه معتزله عبارتند از:

 

1ـ خدا قديم است و صفاتي كه قديم باشند از او نفي مي‌شود.

 

2ـ كلام خدا حادث و مخلوق است.

 

3ـ اراده، سمع، بصر و... معاني و مفاهيم قائم به ذات نيستند.

 

4ـ نفي ديده شدن خدا به چشم در آخرت.

 

5ـ انسان قادر و خالق افعال خويش است.

 

6ـ حكيم جز صلاح و خير انجام نمي‌دهد و به لحاظ حكمتش مراعات مصالح بندگان واجب است.

 

7ـ اگر مؤمن بر طاعت و توبه بميرد مستحق ثواب است، اما اگر بنده بدون توبه و با ارتكاب گناه كبيره از دنيا رود، مستحق خلود در آتش است، البته مجازاتش از كفار كمتر است.

 

8 ـ قبل از رسيدن به دليل سمعي و شرعي، اصل معرفت و شكر نعمت واجب است    و شناخت حسن و قبح به عقل واجب است. ورود تكاليف نيز الطافي از باري تعالي   است (شهرستاني، 1416ه‍، ج 1، ص 49؛ بغدادي، بي‌‌تا، ص 114).

 

از ديگر موارد مورد اتفاق متكلمان معتزلي، قبول اين ادعاست كه مسلمان فاسق در منزلة بين المنزلتين قرار دارد و اينكه امر به معروف و نهي از منكر امري واجب است (بدوي، 1971م، ج 1، ص 47).

ابوالحسن اشعري عقايدي را كه معتزليان در مسأله توحيد بر آن اتفاق نظر دارند، بيان كرده است. در ديگر موضوعات كلامي نيز پس از بيان وجوه اشتراك همه فرق معتزلي، به ذكر اختلافات ميان آنها مي‌پردازد (اشعري، 1362، ص 82 ـ 108).

در ميان معتزليان مرسوم آن است كه جهت اختصار در ذكر اصول مشترك عقيدتي، پنج اصل را به عنوان ملاك معتزلي بودن ذكر كنند و حتي كتابهايي با همين عنوان نوشته‌ شده است. براي مثال مي‌‌توان از كتابهاي «الخمسه الاصول» از ابوالهذيل علاف، «الاصول الخمسه» نوشته جعفر بن حرب و «شرح الاصول الخمسه» از قاضي عبد الجبار نام برد. اين پنج اصل كه روح كلي اصول تشريحي فوق محسوب می شوند، عبارتند از:

 

توحيد: مراد از توحيد نزد معتزليان، توحيد صفاتي است. شهرستاني درباره اعتقاد معتزله به توحيد صفاتي مي‌گويد اين سخن در آغاز ناپخته بود و واصل بن‌ عطا در اثبات ديدگاه خود به اين استدلال ساده اكتفا مي‌كرد كه لازمه اثبات صفات قديم براي خدا،   تعدد خدايان است. بعدها پيروان واصل بن عطا در توضيح عقيده او بيان داشتند كه معناي توحيد صفاتي انكار مطلق صفات نيست بلكه مراد، انكار صفات زائد بر ذات الهي است (شهرستاني، 1416ه‍، ج 1، ص 51؛ اشعري، 1362، ص 81). پس همان طور كه مشاهده مي‌شود اصل توحيد با وجود اتفاق نظر بر آن، در سير تكاملي عقايد معتزلي، شكل معقول‌تري به خود مي‌گيرد.

 

عدل: هيچ يك از فرق اسلامي منكر عدل به عنوان يكي از صفات الهي نيستند. اختلاف متكلمان بيشتر در تفسيري است كه از اين مفهوم ارائه مي‌دهند. معتزله بر اساس بينشي كه نسبت به حسن و قبح ذاتي و عقلي اشياء دارند، عدل را خوب و ظلم را ناشايست محسوب مي‌كنند و از آنجا كه خداوند از هر گونه امر قبيح مبرا است، پس لزوماً كارهايش طبق عدل است و مرتكب ظلم نمي‌شود. بنابراين هر آنچه عقل آدمي مصداق عدل بيابد، بر خداوند واجب است و هر چه عقل مصداق ظلم تشخيص دهد، خداوند انجام نخواهد داد. معتزليان از اين تفسير به نتايج متعددي رسيدند؛ از آن جمله انكار جبر و اثبات اختيار انساني و رد توحيد افعالي اشاعره است (شهرستاني، 1416ه‍، ج 1، ص 51).

 

منزلة بين المنزليتن: معتزله در مقابل خوارج و مرجئه، معتقد است كه مرتكب كبيره نه كافر است و نه مؤمن، بلكه منزلت و مقامي بين كفر و ايمان دارد (همو، ص 52).

 

وعد و وعيد: وعد به معناي نويد به پاداش و وعيد به معناي تهديد به عذاب است. به عقيده معتزله همان گونه كه خداوند خلف وعده نمي‌‌كند (مورد اجماع همه مسلمانان)، خلف وعيد نيز از او سر نمي‌زند. يعني محال است كه خداوند كافران و فاسقان را ببخشد، مگر آنكه در دنيا توبه كرده باشند.

 

امر به معروف و نهي از منكر: اين اصل مورد اتفاق مسلمانان است و اختلاف تنها در مراتب و شرايط آن است. معتزله براي امر به معروف و نهي از منكر، شروطي مانند احتمال تأثير و عدم مفسده قائلند و آن را به قلب و زبان محدود نمي‌دانند (بدوي، 1971م، ج 1،     ص 55).

 

ذكر اين نكته لازم است كه از ميان پنج اصل معتزله، دو اصل توحيد و عدل اصول عمده و محوري عقايد معتزليان هستند. دو اصل وعد و وعيد و منزلة بين المنزلتين از فروع اعتقادي به حساب مي‌آيند و امر به معروف و نهي از منكر جزء تكاليف عملي است و بايد در فقه به آن پرداخت. به همين سبب است كه قاضي عبدالجبار در كتاب «المغني في اصول الدين» تنها دو اصل توحيد و عدل را بر شمرده و در كتاب «مختصر الحسني» مي‌گويد «اصول دين چهار مورد است: توحيد، عدل، نبوت و شرايع». او در انتخاب پنج اصل مذكور به عنوان اصول مذهب مي‌گويد «مخالفان ما از محدوده بحث و مخالفت از يكي از اين اصول فراتر نمي‌روند مخالفت معطله, ملحده, دهريه و مشبهه در توحيد، مجبره در عدل، مرجئه در وعد و وعيد، خوارج در منزلة بين المنزلتين و اختلاف با اماميه در امر به معروف و نهي از منكر» اين بيان نشانگر روند شكل‌گيري يك فرقه كلامي در رويارويي و تضارب آرا با ديگر فرق كلامي نيز مي‌باشد (شهرستاني، 1416‍ه‍‍، ج 1، ص 50ـ78 ؛ بغدادي، بي‌تا، ص 114 ـ 200).

 

 اختلافات درون فرقه‌ای معتزله

همان طور که اشاره شد با وجود آنكه معتزله اصول مذهب مشتركي دارند كه به واسطه اعتقاد به آن از ديگر فرق كلامي جدا مي‌شوند؛ اين امر به معناي وحدت اعتقاد ايشان در مسائل جزئي نمي‌باشد. شاهد اين مدعا، دسته‌هاي مختلفي است كه در طول حيات فرقه معتزله به منصه ظهور رسيدند و البته با يكديگر اختلافاتي داشتنـد. از این دستـه‌ها، می‌توان به فرق درون کلام معتزلی تعبیر کرد. اهم این فرق عبارتند از:

 

واصليه: پيروان واصل بن عطاء؛ هذيليه: پيروان ابوالهذيل علاف؛ نظاميه: پيروان ابراهيم بن سيار نظام؛ بشريه: اصحاب بشر بن معتمر؛ معمريه: پيروان معمر بن عباد السلمي؛ مرداريه: ياران عيسي‌بن صبيح مردار؛ ثماميه: پيروان ثمامه بن اشرس النميري؛

 

هشاميه: اصحاب هشام بن عمرو الفوطي؛ جاحظيه: اصحاب عمرو بن بحر جاحظ؛ خياطيه: پيروان ابوالحسين عبدالرحيم الخياط؛

 

جبائيه: پيروان ابو‌علي محمد بن عبدالوهاب جبائي؛ بهشميه: پيروان ابوهاشم جبائي.[6]

از ديگر سو معتزليان از قرن سوم به بعد دو وجهه فكري عمده داشتند كه به واسطه آن به مذهب اعتزالي بغداد و يا بصره منسوب مي‌شدند. اين دو بخش دو جريان اصلي را در مذاهب اعتزال تشكيل مي‌دادند. اين تقسيم بندي بر تفاوت ديدگاه‌هاي مذهبي آنها استوار بود.

بشر بن معتمر(متوفي 210ه‍( مؤسس مكتب اعتزال در بغداد از هواخواهان علويان بود و از اين‌ رو در دوره هارون الرشيد مورد آزار و اذيت واقع مي‌‌شد. از ديگر متكلمان معتزلي نامدار مكتب بغداد ابن خياط (متوفي 290 ه‍( بود.

مكتب بصره در زمان ابوعلي جبائي (303ه‍( و خصوصاً ابوهاشم (321ه) رونق خاصي داشت و پس از او ابو‌عبدالله بصري (367 ه‍( رياست آن را بر عهده گرفت.

تعليمات مكتب بصري توسط ابو عمرو سعيد بن باهلي (300 ه‍( كه از شاگردان ابوعلي جبائي بود به بغداد رسيد و سبب غلبه تعليم بصري بر تعليم قديم بغداد شد. معتزله بصري و از جمله ابوهاشم جبائي به بغداد رفتند. پيش از عزيمت او به بغداد، احمد بن علي اخشيد، مكتبي تأسيس كرد كه در آن بيش از مكتب بهشميه ابوهاشم جبايي، به آراء پدر وي، ابوعلي وفادار مانده بود. اين امر سبب شكافي در ميان معتزليان شد. اخشيد نيز به بغداد رفت و بدين ترتيب در قرن سوم، سه گروه از معتزله در بغداد وجود داشتند: مكتب بغداد، اخشيديه و بهشميه. از ميان اين سه مكتب، مكتب بهشميه در پايان عمر معتزله، از برجستگي بيشتري برخوردار بود. از بزرگان معتزله بصره مي‌توان به ابوهذيل علاف, نظام، جاحظ، ابوعلي جبائي، ابو هاشم جبايي و از معتزله بغداد به بشر بن معتمر، ابوموسي مردار، ثمامه بن الاشرس و احمد بن ابي داوود اشاره کرد (بدوي، 1971م، ج1، ص 44؛ مشكور، 1368، ص25).

با توجه به گروه‌بندي‌هاي مختلف مذكور، اختلاف نظر ميان دسته‌هاي مختلف معتزلي بسيار طبيعي است. به ‌طور مثال بغدادي از رديه‌هايي صحبت مي‌كند كه عليه ابو‌هذيل علاف نوشته شده است. بشر بن معتمر نسبت به ابو‌هذيل بد‌بين بود و او را منافق و متظاهر مي‌دانست. او معتقد بود كه ابو‌هذيل، نظر عوام را بر حقيقت ترجيح مي‌دهد. پس از بشر، شاگردش مردار نيز با ابوهذيل مخالف بود و كتابي در رد آراي او نوشت. وي در بيشتر مسائل با استادش هم رأي و اختلافش با او اندك بود. مردار، كتابي پر حجم دارد كه در آن خطاهاي فاحش ابوهذيل را آورده و از تكفير او به خاطر عقايد گمراه كننده‌اي كه تنها او اختيار كرده است، سخن مي‌گويد. جبايي هم بر عليه ابوهذيل كتابي نوشته است. ابن اخشيد و پيروانش، ابوهاشم جبايي و پيروانش را تكفير مي‌كردند. ابوهذيل علاف شش رديه عليه نظام نوشته است. غالب پيشوايان معتزلي از جمله جبائي عليه او رديه نوشته‌اند.

اختلاف نظرهاي شديد بين ابوعلي و ابوهاشم جبايي در حدي نقل شده است كه ابوهاشم پدرش را تكفير كرد و ارث او را نپذيرفت. نمونه اختلاف ميان آن دو در مسأله امر به معروف است كه ابوعلي معتقد بود اين مسأله هم به عقل و هم به نقل دانسته مي‌شود ولي ابوهاشم آن را صرفاً نقلي مي‌دانست.

با وجود همه اين اختلاف نظرها، اعتقاد اين گروه‌ها به پنج اصل اعتقادي، محور جامع آنها تحت لواي فرقه معتزله محسوب مي‌شد. اين اختلافها تا حدي كه به اصول معتزله خدشه وارد نسازد، قابل طرح بود و در صورت ايجاد خلل در اصول، گروه خاطي از دامنه معتزله خارج می‌گشت. دو گروه خابطیه و حدثیه از همین دسته‌ها بودند كه ذكرشان پيش از اين آمد (شهرستاني، 1416ه‍، ج 1، ص50-74؛ بدوي، 1971م، ج1، ص44).

 از ديگر سو اگر فرقه كلامي معتزلي از سوي مخالفان مورد شبهه واقع مي‌شد، آنان در رد شبهات و در مقام پاسخگويي از آراي همه معتزليان مدد مي‌گرفتند. به‌طور مثال مي‌توان به كتاب «الانتصار» اثر عبدالرحيم خياط معتزلي اشاره كرد.

 

نتیجه گیری

در پايان نتيجه مي‌گيريم كه فرقه کلامی معتزله در دو سطح قابل بررسی است. نخست فرقه‌ای دارای دستگاه منظم کلامی که در مقابل فرقه‌های کلامی دیگر هم‌ چون اشاعره، شیعه، مرجئه و خوارج قرار داشت. در پیدایش این دستگاه کلامی، عوامل مختلف مذهبی، سیاسی و اجتماعی دخالت داشتند. علاوه بر عوامل درون جامعه اسلامی که برانگیزاننده فرق مختلف کلامی بود، مباحث کلامی ادیان پیش از اسلام در تعیین مصداق مباحث و روش بحث کلامی، نقش تعیین کننده‌ای داشتند. به ‌طور مثال در فرقه کلامی معتزله اعتقاد به جزء لایتجزاء از فلاسفه باستان اخذ شده است. همچنین عنایت بیش از حد معتزله به روش عقلی و افراط در آن، متأثر از عقل‌گرایی فیلسوفان یونانی است.

سطح دیگر، فرقه‌ای است با اختلافات ضعیف و یا شدید درون فرقه‌ای. معتزله اصولی را به‌ عنوان اصول مذهب دارد که پذیرش یا انکار آن موجب ورود یا خروج از این فرقه کلامی است. فرقی که اصول خمسه معتزله را پذیرفتند، در مباحث فرعی نیز لزوماً هم رأی نیستند. اختلافات میان دسته‌های مختلف معتزلی در طبقات مختلف معتزله و تفکیک مکاتب بغداد و بصره گویای این مطلب است.

 

منابع و مآخذ

ابن‌خلدون، عبدالرحمن؛ مقدمه ابن خلدون، لبنان، دارالكتب العلميه، ‌1398 ه

 

ابو‌زهره، محمد، تاريخ المذاهب الاسلاميه، قاهره، دارالفكر العربي، بي تا

 

اشعري، ابوالحسن، مقالات الاسلاميين و اختلاف المصلين، ترجمه: محسن مؤيدي، تهران، امير كبير، 1362

 

ايجي، عضدالدين، المواقف، بيروت، عالم الکتب، بی تا

 

بدوي، عبدالرحمن، مذاهب الاسلاميين، بيروت، دارالعلم، 1971م

 

بغدادي, محمد، الفرق بين الفرق، بيروت، دارالمعرفه، بي تا

 

تفتازانی، شرح المقاصد، ج2، استانه، مطبعه محرم افندی، 1305

 

جرجاني، سيد شريف، التعريفات، تهران، نشر ناصر خسرو، بي تا

 

جعفري، محمد جعفر، تاريخ المعتزله، تهران، نشر كتابخانه گنج‌ دانش، 1368

 

سبحاني، جعفر، بحوث في الملل و النحل، قم، موسسه النشر الاسلامي، 1372

 

شهرستاني، محمد، الملل و النحل، قاهره، مكتبه الانجلو المصريه، 1416ه

 

عطوان، حسين، فرقه‌هاي اسلامي در سرزمين شام در عصر اموي، ترجمه: حميد رضا شيخي، مشهد، آستان قدس رضوي، 1371

 

فارابي، محمد بن محمد، احصاء العلوم، ترجمه: حسین خدیو جم، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1348

 

فاضل، محمود، معتزله، تهران، مركز نشر دانشگاهي، 1362

 

فرامرز قراملکی، احد، هندسه معرفتی كلام جدید، تهران، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، 1378

 

مشكور، محمد جواد، سيركلام در فرق اسلام، تهران، انتشارات شرق، 1368

 

ولفسن، هري اوسترين، فلسفه علم كلام، ترجمه: احمد آرام، تهران، نشر الهدي، 1368

 

 

1ـ كار ارزيابي مقاله در تاريخ 20/10/83 آغاز و در تاريخ 7/11/83 به اتمام رسيد.

 

1ـ به دليل نيافتن تعريف روشن از دستگاه‌هاي كلامي در كتب تخصصي، نگارنده جمع‌بندي خود را در قالب تعريف ارائه نموده است.

 

1ـ ر.ك: پاكتچي، احمد، تقريرات درس تاريخ فرق اسلامي، دانشگاه امام صادق(ع)، 1382

 

1ـ مقايسه آراي غيلان و معتزله پيرامون اصول پنج گانه به نحو مشخص در منبع ذيل آمده است: (عطوان، 1371، ص 42).

 

1ـ ر.ك: پاكتچي، احمد، تقريرات درس تاريخ فرق اسلامي، دانشگاه امام صادق(ع)، 1382

 

1ـ براي شرح بيشتر گروه‌هاي معتزلي رجوع كنيد به: (شهرستاني، 1416ه‍، ج 1، ص 50ـ 78؛ بغدادي، بي‌تا، ص 114-200).