توجیه عملی شناخت و کفایت گرایی فردیناند گونست
نویسنده: نئوشاتل ف بنساک
مترجم: شروین طاهری
معرفت یا شناخت چیست؟ چگونه میتوان شناخت را از باور یا عقیده ممتاز نمود و تشخیص داد؟ آیا ضمانتی در برابر اشتباه داریم؟ اینها برخی از پرسشهایی است که سقراط از تئیتیس جوان میپرسد. در ادامهی این گفتوگو، شماری از تعریف های پی در پی پیشنهاد میشود که آخرین آنها، شناخت را باور صادق موجه تعریف میکند. با این حال این تعریف خاص و مشخص پرسشهای بیجوابی را باقی میگذارد.
1 – آیا میتوان شناخت را بر پایهی باور و عقیده استوار ساخت؟ آیا شناختی که در برابر اعیان وجود دارد، همان عقیدهی شخصی شناسنده نیست؟ واضح است که این تعریف به خودی خود هیچگونه ضمانتی را فراهم نمیکند، چرا که متداول است چیزی به نظر صحیح و صادق برسد، اما در پایان روشن میشود که نادرست بوده است.
2 – دادن حکم دربارهی مقدار صدق1 (حقیقت)، واقعیت به نظر آسان است. با این حال آیا «من«دچار اشتباهی متداول نبودهام؟ آیا باورهای متداول من به یک حکم که آنها را صادق میپنداشتم نمیتواند زمانی نادرست باشند؟ چه تضمینی برای صدق باور یا عقیده در دست است؟ معیار حقیقی بودن حقیقت چیست؟
3 – آیا برای محافظت در برابر اشتباه کافیست که تصدیق، شناخت را همراهی کند؟ «اشکالات گتیه»2 مثال هایی متقاعد کننده برای تشکیک در فرض کفایت توجیه، فراهم میکنند. چه زمانی میتوانیم توجیه را کافی دانست؟ آیا توجیه همیشه برچسبی از فریب و خطا بر خود ندارد؟
آنچه که «فردیناند گونست»3 (1890 – 1975)، فیلسوف علم سوییسی به شایستگی اظهار میکند، این تلاشها برای مشخص نمودن «تعریف معرفت» به مشکلاتی جدی برخورد میکند. در واقع این تلاشها بقایای مرحلهای از استدلالهاي محض هستند. آنها تنها کلماتی (الفاظی) هستند که در موضوع فعالیت مندرج نمیشوند. این گزارهها ذاتاً فاقد خصیصهی نشانگذاری برای عمل تجربی هستند. برای درست فهمیدن این مسأله که «معرفت چیست؟» پرسشی که تئتیس آن را مطرح نمود، کافی نیست. میبایست پرسشهایی پایهایتر پرسید. برای مثال «کاربرد معرفت چیست؟» و برای پاسخ دادن به آن، باید از یک سو چگونگی وضعیت متعلق شناخت را تعیین نمود و از سوی دیگر فایده و کاربرد جایگاه عملیاتی آن موضوع را که قرار است از طریق اراده در اختیار گرفته شود. آیا این روش برای تعریف میتواند معرفت را از مشکلات مطرح شده در بالا نجات بخشد؟
1 – این (تعریف تعیین هدف معرفت) اجتناب کردن از مواجهه با باور یا عقیده ی شخصی است. دانایی من بر لبهی صدق ایستاده است یا کذب؟ در واقع تنها این قابلیت من برای عمل است که اجازه میدهد به سمت اتخاذ تصمیم حرکت کنم. شانسی که حرکتهای بعدی را بر دانشی ممتاز مبتنی میکند که بسیار بهتر از شروع کردن از تخمین های نادرست در بارهی یک موقعیت خاص خواهد بود. و اگر تنها بتوان نتایج را در کنترل نگاه داشت، به احتمال بسیار زیاد قرین موفقیت خواهد شد.
2 – تعریف جدید، احتمال اشتباه را مفروض میگیرد. تمامی دانش من مساوی و مساوق صحت صدق نیست. در واقع من تنها بر اساس اطلاعاتی میاندیشم که میتواند، ممکن، محتمل یا متقن باشد. و صحت دانش من که به آن یقین داشتهام میتواند در روزی دیگر از نو مورد پرسش قرار گیرد. این مکانیسم برای بسیاری از انگاره های کلاسیک روی داده است. در واقع هیچ نظریهای نمیتواند اعتبار خود را برای بیش از یک قرن حفظ کند و کلام آخر را بزند. «غروب به بهای ناکارآمدی و در برابر تسریع برای طلوع دوباره در فضایی به اندازهی مقدارهای میکروفیزیکی...»
بهطوریکه گونست بیان داشته، ما میباید در فضایی آکنده از اطلاعات ناتمام تصمیم بگیریم. این بدان معنی خواهد بود که گاهی اوقات دچار اشتباه شویم. اما این مسأله مانع وجود معرفت نیست و در عین حال در بسیاری از قلمروها نهایت آن نیز خواهد بود. دانش و معرفت نیازمند اطلاق و کارآمدی در نهایت محض نیست. بلکه بسیاری از دانستههای موضعی میتواند در لحظهی حال به کار آید.
شاید فردی بگوید: «شما امکان خطا را تصدیق کردید و این یک معرفت ناقص را به ارمغان می آورد. حال آنکه معرفت ناقص نمیتواند یک شناخت احتمالی ایجاد کند و تنها به سمت ظن و گمان راهبری خواهد کرد. ما به معرفتی ثابت نیازمندیم و در غیر این صورت نمیتوان از حصول معرفت سخنی به میان آورد.»
در پاسخ باید گفته شود که متأسفانه شناخت ما خطاپذیر است و ما تا به امروز هیچ تعریف مطلقی از حقیقت که بتواند از شکورزی در امان بماند بهدست نیاوردهایم. پذیرش چنین موضع متصلبی دربارهی موضوع معرفت، آنرا دسترسناپذیر و بلااستفاده میکند. عاقلانهتر این است که بپذیریم دانش ما همیشه خطا را به عنوان نیمهای پنهان با خود دارد و در آینده ممکن است، باور صادق ما نادرست از آب در آید.
3 – قرار دادن «معرفت»4 در چنین موضع «عملگرایانه ای»5 مستلزم پافشاری و توجه به صدق و حقیقت خواهد بود. اگر این مقوله برای پیشگویی مسائل کارآمد باشد آیا میبایست تنها بهدلیل آنکه صحت شناخت ما کم دوام است تئوری صدق همراه با خطا را کنار گذاریم؟ اگر این استدلال برای محاسبه و کشف مسائل کارآمد باشد و تنها همین وجه مشخصهی آن از تئوری کلاسیک باشد نباید تنها بهدلیل کم دوام بودن خروجیهایش کنار گذاشته شود.
گونست از فلسفهی معرفتی دفاع میکند که آن را Idoneism میخواند. Idoneism از ریشهی لاتینی idoneus است که معادل آن در انگلیسی appropriate (مناسب و مقتضی) / suitable (دلچسب) / sufficient (بسنده و کافی) هستند. کلمهی iodine در فرانسه معادل Adequate (بسنده و رسا) و Idonéité معادل adequacy (کفایت یا سازگاری) در انگلیسی است. چیزی شبیه به «سازگاری تجربی» (empirical adequacy) که «فن فراسن»6 مطرح کرده است. در اینجا تعریفی را که گونست از سازگاری ارائه میدهد را می آوریم: «سازگاری کیفیتی از حکم است که در حالت گزارهی مفروض قصد شده، به سمت موقعیتی بهتر پیشروی میکند». برای گونست، شناخت چیزی جز نتایج، تقریب، نمودار، تجدید نظر و گشودگی به آینده اصلاح پذیر نیست.
چه تفاوتی میان سازگاری و صدق وجود دارد؟
1 – سازگاری / کفایت، برخی چیزها را در فاصلهی میان «نمونه»7 ساختهی ما و واقعیت رها میکند. مدل تنها یک «قالبگیری»8 از واقعیت است. که نگاهدارندهی مطابقت عناصر مورد پرسش و واقعیت است. این روش، فاصلهای را برای اعمال نقادی موجب میشود. در واقع روش فوق مانعی در برابر استدلال جزمی دربارهی واقعیت فینفسه ایجاد میکند. به عبارت بهتر مانع از آن میشود که ما نتیجهی بهدست آورده را با واقعیت، یکسان بگیریم. همچنین باعث دور شدن صورت مدل از واقعیت نیز نخواهد شد. واقعیت در آن مدل سازگاری فرضهایی است که ساختار تحلیلی اتخاذ شده را با آنچه طراحی می گردد حفظ میکند.
2 – ممکن است شخص دیگری بگوید: «واقعیت واحد است، در حالی که خطا کثیر. و همچنین صدق واحد است ولی سازگاری چندگانه. «آری، وابستگی متعلق شناسایی مورد پیگیری یا مورد مشاهده و فاصله ای که با امر بسیط می اندازد، اجازه میدهد به سمت مدلهای متعددی حرکت کنیم که هر کدام بخشی از واقعیت را تشکیل میدهند. در امتداد راه اکتشاف، مدلی تحقق میپذیرد که در جهت قصد اولیه است اما در عین حال نابسندگی خود در دیگر جنبهها که ممکن است قصد گردد را نیز نمایان میسازد. چنانکه گونست میگوید: «افق واقعیت ضرورتاً بهوجود آورندهی افقی عمیقتر است.»
2a- تکثردر مدلها همچنین دچار اختلافات دقیق و جزئی باهم هستند. مدلهایی که برتری دارند نباید کنار گذاشته شوند. باقیماندهها اغلب کمی به کار میآیند. در شرح موفقیت ظهور سازگاری، گونست میگوید: «مدلها در موفقیت دیالکتیکی نسبت به هم قرار دارند.»
2b – مدلهایی مورد پذیرش «حکم کفایتگرا» هستند که یا بسیار بزرگ و عمیق انتخاب شدهاند و یا به مقصود نزدیکترند. در ضمن فاصلهی میان امر واقع و مدلهای سازگار نیز متغیر است.
2c – ضمناً باید گفته شود که تغییر مدلهایی که در حال پیگیریاند ممکن است. البته لازم به ذکر است که مدلهای احتمالی که تغییر میکنند، بیمصرف نخواهند بود و میتوان از آنها برای مقاصد دیگری استفاده نمود. بخشی از پایان فعالیت از انتخاب اولیه و هدف اتخاذ شده تشکیل یافته و بخشی نیز بیرون از انگیزهي اولیه است. البته این ترکیب به معنای نتیجهی مرکب و متکثر با تغییر متعلق سازگار است. و به این معنا نخواهد بود که ما تصنعاً نتیجه گرفتهایم. شناخت ممتاز از این تکثر علمی، باعث میگردد بتوانیم از آن در برخورد با مسائل گوناگون استفاده بریم.
3 – سومین و مهمترین تفاوت، همانطور که در بالا ذکر شد، این است که صدق دروغی عقلی، برهانی محض و مرحله ای زبانی است مگر آنکه مخالف «مطابقت» در مرحلهی آزمایش از آب در نیاید و اگر شامل چنین خصیصهای باشد میتوان به عنوان حکمی مؤثر از آن یاد کرد.
برخلاف باور غلط، آنچه کارآمد و معلوم است از تجربه حاصل شده است. مدلهای ناکارآمد شامل موضوعاتی است که انتخابی نیستند و مدلهای کارآمد شامل حرکات انتخابی و بسنده است. (هر کدام از مراحل تضمینی برای فراهم شدن قصد اولیه نیستند، در واقع مجموع آنها همیشه در یک مسیر به مقصود میرسند.) من باید بگویم آغازنمودن از سازگاری صدق را سست میکند. اما در حالی که استدلالی قطعی و ثابت، ریشه در کاغذ دارد، و با تکبر سخن میگوید، این یکی پای در نتایج تجربی دارد و فروتنانه کارآمدی خود را نمایان میسازد. در واقع ارزش معرفت محضی که نمیتواند کارایی خود را تضمین کند در چیست؟ مگر ما معرفت را جز برای رسیدن به کارآمدی و عمل میخواهیم؟ مگر صدق را تنها پایهای برای عمل کردن و به نتیجه رسیدن نمیدانیم؟ به سخن دیگر، مگر در دسترس و قابل اتکا بودن ضابته ای برای صدق حکم مورد توجه نیست و این مگر چیزی جز «کفایت گرایی» است؟
در اینجا نتایج مقایسهی میان «صدق» و «سازگاری»9 را بر میشمریم:
صدق |
سازگاری |
قاعده ی سخت منطقی |
منطقی نا استوار |
این همانی میان نمونه (صورت) و واقعیت (مطابقت مطلق) |
فاصله میان نمونه و امر واقع (مطابقت نسبی) |
وحدت |
کثرت |
مطلق |
تصمیم برای انتخاب (اصل قصدیت) |
عدم دخالت وضعیت در موضوع |
امکان وابستگی محیط به موضوع |
برهان مطلق (اصل عدم تناقض) |
اعتبار ی نسبت به امر تجربی (امکان تناقض) |
دیگر بار ممکن است شنیده شود: «سازگاری موضوع، برای ما کافی نیست. آنچه هست، خقیقی است. و ما آن حقیقت قطعی و مطلق را میجوییم.» اما خواست کافی نیست. داشتن توانایی برای رسیدن به آن نیز لازم است. یک بار باید انتخاب کرد: سازگاری و صدق هردو حقیقی است، اما اولی، صورت محض زبانی و حقیقتی «متافیزیکی» است که ارتباطش با تجربه قطع شده است و دومی که در سطح پایینتر از جاهطلبی واقع است، وابسته به تجربه. به نظر میرسد در وضعیت کنونی، ما به مدلهایی کارا نیازمندیم که رو به پیشرفت دارند. همچنین ما توانایی بازبینی «کفایت» یک چیز را از بیرون آن نداریم و این خود بهترین ضمانت برای اطمینان کردن به دانش است.
برخی باز خواهند گفت: «چه می گویی؟ شاید این نحوهی صدق برای علوم طبیعی10 مؤثر باشد، اما در منطق و ریاضیات ناچار باید حکم صادق مطلق باشد. «شاید ! اما نباید فراموش شود که این (ریاضیات و منطق) «صورت بندی محض»11 است. که هیچچیز از جهان واقعی نمیگوید مگر خود را در مطابقت با «قوانین جهان واقع» قرار دهد. برای این منظور باید ناچار دید هر فرمال خاص، در کدام محیط و بنابر چه محدودیتی عمل میکند. برای روشن شدن مطلب مثالی می آورم: هندسهی غیر – اقلیدسی به همان اندازه دارای انسجام است که هندسهی اقلیدسی، اما تنها تجربه نشان میدهد که هریک در کدام فضا بهکار می آید و چه وضعیتی را شامل میشود. (من میدانم که هندسهی غیر – اقلیدسی در کیهان نسبت به مدل پیشین بهتر عمل میکند. اما همان هندسهی کلاسیک برای محیط های کوچک بسیار بهتر از مدل جدیدش است.)
گونست تلاش میکرد این امتیاز را بهوسیلهی منطقی توصیفی مانند فیزیک، قوت بخشد. بدینسان او توسط ایجاد صور منطقی، عملگرایی را تقوم بخشید. برای نشان دادن این ایده، میتوان مثالی از شمارش عددی آورد. قوانین حساب از طریق تفکیک شدگی مفهومی هر عدد یا جزء اثبات میگردند. حال اگر این تفرد عددی در همسایگان خود پخش شود یا به آنها مبدل گردد میتوان از سه جزء مندرج شش جزء بیرون کشید و از دو جزء مندرج چهار جزء استخراج نمود. پس میتوان از این طریق آنرا علم حسابی قلمداد کرد که، چون فیزیکی در جهت تجزیه و ترکیب متعلقهایش پیش خواهد رفت.
* Pragmatic Epistemic Justification and F. Gonseth’s Idoneism by François Bonsack, Neuchâtel
1. Truth
2. Gettier's counter
3. Ferdinand Gonseth
4. knowledge
5. pragmatic
6. van Fraassen
7. model
8. framework
9. adequacy
10. natural sciences
11. pure formalism