اخلاق ديني، اخلاق عرفي
مصطفي ملكيان، استاد فلسفه و اخلاق، هفته گذشته به دعوت دانشكده علوم سياسي دانشگاه آزاد اسلامي تهران مركزي و فصلنامه جستار در سالن اجتماعات دانشكده علوم سياسي دانشگاه آزاد اسلامي واحد تهران مركزي در باب «اخلاق عرفي، اخلاق ديني» سخنراني كرد.آنچه در ادامه ميآيد گزارشي از اين سخنراني است.
اخلاق عرفي، در دو معنا به كار ميرود؛ يكي به معناي اخلاق مبتنيبر فهم عرفي (common sense) كه در اين معنا، تقابلي با اخلاق ديني ندارد و ديگري، در معناي اخلاق سكولار، كه در اين صورتمقابل اخلاق ديني تعريف ميشود. در اينجا، عمدتا، اخلاق عرفي به معناي سكولار را مدنظر داريم و اندكي هم در مورد اخلاق عرفي به معناي اخلاق مبتنيبر فهم عرفي، اشاره خواهيم داشت. به هر حال جز در موردي كه تصريح شود، منظور اخلاق سكولار است.
بهطور كلي ميتوان براي اخلاق ديني و اخلاق عرفي، چهار معناي اصلي ـ و نه حصري ـ ذكر كرد كه متناظر يكديگر تعريف ميشوند و در هر دو، هرچه از معناي نخست به سمت معناي چهارم حركت ميكنيم، از شدت و غلظت آن كاسته ميشود. بنابراين براي تدوين مطالب، چهار معناي اخلاق ديني را توضيح ميدهيم و خودبهخود، معاني اخلاق عرفي هم آشكار ميشود. يعني هر تعريف از اخلاق ديني را كه ذكر ميكنيم، غيرباورمندان به آن معناي اخلاق ديني، به نوعي، معتقد به اخلاق عرفي محسوب ميشوند. البته اين مساله نبايد باعث اين توهم شود كه اخلاق عرفي بيبنياد است و مستقلا ماهيتي ندارد، چون ميتوان عكس همين شيوه را هم درپيش گرفت؛ يعني چهار معناي اخلاق عرفي را گفت و متناظر با آن، معناي اخلاق ديني را نيز تبيين كرد.
براي آنكه گزارهاي اخلاقي دانسته شود، بايد متضمن دستكم، يكي از مفاهيم اخلاقي باشد. 10 مفهوم بنيادين گفته شده عليه عموم استادان اخلاق است، هرچند برخي مفاهيم ديگري را نيز برشمردهاند. به هر روي، اين مفاهيم عبارتند از خوبي و در برابر آن بدي، درست و در برابر آن نادرست ـ كه در زبان فارسي، گاهي زيبا و زشت كه اصولا بار زيباييشناختي دارند نيز به مسامحه، در همين معنا به كار ميروند. بايد و مقابل آن، نبايد، فضيلت و در مقابل آن رذالت، وظيفه و در برابر آن مسووليت؛ از اين پس هرگاه از مفاهيم اخلاقي ياد شد، منظور همين موارد 10گانه است.
معناي نخست اخلاق ديني
در اين معنا، بر لزوم ذكر خداوند يا زندگي پس از مرگ (معاد) در تعريف اخلاق تاكيد ميشود. يعني در نفس تعريف اخلاق و مفاهيم اخلاقي بايد خداوند يا معاد ذكر شود. بدين ترتيب، مثلا درست، آن چيزي خواهد بود كه خداوند آن را درست بداند يا آن چيزي كه موجب سعادت اخروي در زندگي پس از مرگ شود. البته در اين معنا هم تفاوتهايي وجود دارد. به عنوان مثال اينكه منظور از ذكر خداوند در تعريف مفاهيم اخلاقي را چه چيز بدانيم، طبعا باعث تفاوتهاي مهمي خواهند شد. گروهي آن را اراده و امر خداوند دانستهاند، گروهي، فعل و ترك او و گروهي ديگر، خشنودي و ناخشنودي او گفتهاند. پيداست كه اينها تفاوتهاي مهمي ميتوانند در پي داشته باشند.
همانطور كه پيشتر اشاره شد، اين معنا شديدترين و تندترين برداشت از اخلاق ديني است كه قائلان به آن، اخلاقي جز اخلاق ديني متصور نيستند. در نتيجه فقط دينداران اخلاقمدار توانايي درك آن را دارند و غيرباورمندان به دين، نميتوانند اخلاقمدار باشند. در مسيحيت، متفكراني چون آنسلم و در اسلام، تفكر اشاعره را ميتوان به اين معنا نزديك دانست.
معناي دوم اخلاق ديني
در اين معنا، مفاهيم اخلاقي نه در تعريف، بلكه در مصاديق نيازمند خدا يا زندگي اخروي دانسته ميشوند. مثل كاغذ سفيدي كه براي آنكه زردرنگ شود، بايد نور خورشيد به آن تابيده شود، رفتارهاي انساني نيز براي آنكه اخلاقي يا غيراخلاقي (مثلا خوب يا بد) برشمرده شوند، بايد اثري از ناحيه خداوند بر آنها واقع شود. در اين معنا، تاثر خدا يا معاد بر مفاهيم اخلاقي، نه در تعريف كه در مصداق است.
معناي سوم اخلاق ديني
در اين معنا، مفهوم خدا يا زندگي پس از مرگ، نه در تعريف و نه در مصداق مفاهيم اخلاقي دخالت ندارند. به بيان ديگر مفاهيم اخلاقي، مستقل از خداوند، وجود دارند. لذا اگر كسي قائل به خدا يا معاد نباشد، باز هم ميتواند اخلاق مدار باشد و مفاهيم اخلاقي براي او معنا داشته باشند، ولي خرد ناقص بشري در تشخيص تمام مصاديق آن عاجز بوده و دچار خطا ميشود. بدينترتيب، باورمندان به اين معناي اخلاق ديني، معتقدند مفاهيم اخلاقي مانند خوبي يا بدي، مستقل از خدا و زندگي پس از مرگ، وجود دارند و به بيان ديگر، قائل به حسن و قبح ذاتي امور هستند؛ اما، انسان را در تشخيص آن ناتوان و نيازمند خداوند ميدانند؛ البته خداوندي كه جامع سه خصيصه قادر مطلق، عالم عليالاطلاق و خير مطلق است. بدينترتيب اخلاق ديني به منزله فهرستي از رفتارهاي اخلاقي خواهد بود كه بشر را در تشخيص مصاديق رفتارهاي اخلاقي و غيراخلاقي ياري ميدهد.
معناي چهارم اخلاق ديني
مفاهيم اخلاقي بنا به اين معناي اخلاق ديني ـ كه همانطور كه پيشتر گفته شد، خفيفترين معناي اخلاق ديني است ـ نه در تعريف، نه در مصداق و نه حتي در مرحله تشخيص مصاديق توسط انسان، نيازمند خداوند يا زندگي پس از مرگ نيستند، بلكه مفاهيمي چون خداوند يا زندگي پس از مرگ، «انگيزه» رفتار اخلاقي هستند. بدين ترتيب باورمندان به اين معنا حتي معتقدند كه خرد بشري در تشخيص مصاديق مفاهيم اخلاقي يعنی تمييز رفتار اخلاقي از غير آن هم مستقل هستند ولي براي اخلاقي عمل كردن ـ كه معمولا با ضرر به منافع و مطامع دنيوي چون ثروت، شهرت، رفاه و... همراه است ـ نيازمند انگيزه هستند و كسب رضا و قرب الهي يا سعادت اخروي، اين انگيزه را به آنها ميدهد. در حقيقت دسته اخير رويكردي پراگماتيستي به اخلاق دارند.
در نهايت در جمعبندي معاني گفته شده براي اخلاق ديني ميتوان اينطور دستهبندي نمود كه معناي نخست، معنايي منطقي (Logical) از اخلاق ديني بود كه خداوند را در تعريف مفاهيم اخلاقي دخالت ميداد. معناي دوم در ساحت وجودشناختي (آنتولوژيك) و معناي سوم در مسالهاي معرفت شناختي (اپيستمولوژيك) بحث مينمود.
شايسته است در اينجا خلط مبحثي را كه گاه در تفكيك و تبيين تفكر اشاعره و در مقابل آن، معتزله در مورد اخلاق رخ ميدهد، يادآور شويم. در تحليل تفكر اين دو گروه، بايد ميان ساحت وجودشناختي و ساحت معرفت شناختي تفاوت قائل شد. اشاعره اصولا به حسن و قبح ذاتي باور ندارند و حسن و قبح رفتارها يا به بيان ديگر اخلاقي و غيراخلاقي بودن رفتار را در گرو اراده خداوند ميداند و قائل به حسن و قبح الهي در برابر حسن و قبح عقلي هستند، در حالي كه معتزله حسن و قبح اعمال را مستقل از خداوند ميداند و به حسن و قبح ذاتي معتقد است. اين بحث در حوزه وجودشناختي يا آنتولوژيك قرار ميگيرد. اما مرحله بعد كه ناظر به مصاديق مفاهيم اخلاقي و يك بحث معرفت شناختي يا اپيستمولوژيك است، اشاعره معتقدند باز بايد به قول شارع رجوع كرد. يعني در تشخيص مصاديق هم قائل به اصالت نظر شارع هستند، در حالي كه معتزله، در اين بحث نيز عقل بشري را مستقلاض قادر به شناسايي و تشخيص حسن و قبح اعمال ميدانند. بدين ترتيب اشاعره به اخلاق الهي شرعي و معتزله به اخلاق ذاتي عقلي معتقد است.
با ارائه چهار معناي اخلاق ديني، معاني مورد نظر از اخلاق عرفي نيز در مقابل آن روشن شد. يعني در هر معناي اخلاق ديني، كسي كه اخلاق را به آن معنا نپذيرد، به نوعي معتقد به يك اخلاق سكولار محسوب خواهد شد. البته آنچنان كه گفته شد ميتوان به معناي ديگر اخلاق عرفي، كه به مفهوم اخلاق مبتنيبر فهم مشترك عرفي است، اشاره كرد. اخلاق عرفي در اين معنا بيان ميكند كه هر آنچه عرف و خرد عرفي اخلاقي ميداند، همان اخلاقي است و شهروندان، هر يك تا حدي كه از آموزههاي عرفي برخوردارند، به آموزههاي اخلاقي واقف بوده و نيازي به فراگرفتن آن از معلمان اخلاق ـ از هر نوع، خواه فلاسفه و خواه عرفا و غير آن ـ ندارند.
نقد اخلاق
در اينجا در مقام نقد و بررسي هيچ يك از دو اخلاق ديني و عرفي نيستيم، اما ميتوان نكتهاي مهم را در فهم بهتر آنها متذكر شد و آن اينكه، چرا بايد اخلاقي رفتار کرد؟ به بيان ديگر، اگر بپذيريم كه مهمترين (و نهتنها) خصيصه زندگي بشري، عقلاني زيستن است و عقل، البته از تحمل رنج و ضرر منع ميكند؛ حال، همواره با تعارضي ـ دستكم ظاهري ـ ميان اخلاقي زيستن، كه معمولا با رنج و دشواري و تحمل ضرر همراه است و عقلاني زيستن روبهرو خواهيم بود. پاسخ به اين چرايي و رفع اين تعارض، براي اخلاق ديني كه قائل به معاد و زندگي و پس از مرگ است و در ازاي اخلاقي زيستن و دشواريهاي دنيوي آن، وعده سعادت اخروي ميدهد، روشن و آسان است؛ ولي اخلاق عرفي را به تكاپو وا ميدارد.
البته، اخلاق ديني نيز، نظر واحدي درباره كيفر و پاداش اعمال ندارد؛ برخي آن را منحصراً در آخرت و زندگي پس از مرگ دانستهاند و برخي، بخش عمده آن را به معاد نسبت دادهاند ولي بخشي را نيز در همين دنيا ديدهاند. در دين اسلام، آنچه از آيات و روايات استفاده ميشود، مطلق نيست؛ بخشي از اخبار بر انحصار كيفر و پاداش اعمال در آخرت و برخي، بر اشتراك آن ميان دنيا و آخرت دلالت دارند.
عرفگرایان
به هر روي، طرفداران اخلاق عرفي، به اين چرايي پاسخهاي متفاوتي دادهاند كه از آن ميان، ميتوان به پاسخ افلاطون اشاره كرد. افلاطون، سه نياز اصلي و بنيادين وجود آدمي را كه روح ـ در معناي عميقترين سطح وجود انسان ـ به آن وابسته است، برخاسته از مثال بنيادين، يعني حقيقت، زيبايي و خوبي ميداند. بدين ترتيب، ميل به كشف حقيقت، وصول به زيبايي و حصول خوبي در آدمي او را به افعال مختلف واميدارد و آنكه حقيقتجويي در او غلبه دارد، به سوي علم گام برميدارد و آن ديگري كه شيفته زيبايي است از عالم هنر سر درميآورد و كسي هم كه ميل به خوبي در او غالب است، زندگي اخلاقمدارانه را درپيش ميگيرد. لذا رفتار اخلاقي نزد كساني كه اخلاقي رفتار ميكنند، نه به خاطر اجتناب از كيفر و كسب پاداش اخروي ـ كه افلاطون آن را براي انسانهاي حقير ميداند ـ بلكه برخاسته از عشقي عميق به خوبي و خوب بودن است و انسانهاي آزاده و حر، با اخلاقي زيستن، به اين نياز و اشتياق دروني خويش پاسخ گفتهاند. بدينترتيب، در اين راه، هر هزينهاي را متحمل ميشوند و هر رنجي را بر خويش هموار ميكنند. دست آخر اينكه، در زندگي امروزين، خاصه در عرصه سياست و اجتماع، نبايد اخلاق را با رفتار سياسي در تضاد ديد. درواقع، سه رويكرد عمده را بايد در اخلاق تميز داد؛ يكي رويكرد وظيفهگرا، ديگري نتيجهگرا و بالاخره ـ آنچنان كه افلاطون ميپسنديد ـ فضيلتگرا. نبايد فراموش كرد كه اخلاق در حوزه اجتماعي، عمدتا نتيجهگرا است و بدينترتيب، با سياست كه با رويكردي عملگرايانه، نتيجه و هدف را مهم ميداند، قابل جمع خواهد بود.
منبع: روزنامه فرهيختگان