تاثیر مسیحیت بر تصوف
در میان ریشه های غیر اسلامی تصوف اولین تاثیر ها را می توان از جانب مسیحیت دانست، چون در نتیجه ارتباط مسلمانان با مسيحيت از همان ابتدا، شايد بتوان گفت اولين تأثير پذیری صوفيه، از راهبان مسيحي بوده است.
ازمحورهای اصلي تشابه ميان عرفان اسلامي و مسيحيت ميتوان به افراط در زهد و تحقير دنيا، عشق و محبّت و از مسائل فرعي به پوشش ظاهري (پشم پوشي)، عزلت، سياحت، سكوت، تجرد، ذكر، توكل، ملامتيگري و تأسيس دير و خانقاه اشاره كرد، كه اين موارد در مسيحيت مقارن با پیدایش تصوف در اسلام، در میان مسیحیان وجود داشته است .
دكتر غني دراین رابطه چنین مینویسند:
رهبانيت و زهد نه فقط از تعاليم انجيل استنباط ميشود بلكه از مهمترين تعليمات آن و موافق با روح مسيحيت است و ميتوان گفت كه بيش از هر مذهبي مستعد اخذ آراي زاهدانه و عارفانه است.
مدتها قبل از ظهور اسلام، افكار عرفاني در ديانت مسيح و يهود تمكن يافته بود و افكار و تعبيرات فيلون، حكيم يهودي كه در سالهاي اول قرن اول ميلاد با تورات همان تأويلات و تفسيرات عارفانهاي را كرد كه بعدها صوفيه با قرآن كردند و نيز آراي فلوطين كه در اصطلاح ملل و نحل اسلامي «شيخ يوناني» ناميده شد و فلسفه نوافلاطوني همه در مسيحيت رسوخ بسيار داشته است. جماعتي از مسيحيان به نام مرتاضين و توّابين و تاركين دنيا در همه جا ميگشتهاند و در اشعار و تواريخ دوره جاهليت نام يك عده زاهد، از قبيل اميه بن ابي الصلت و صوفه برده شده و نيز تفاصيلي از عادات و اخلاق مرتاضين مسيحي باقي مانده است.
از حكاياتي كه از صدر اسلام براي ما باقي مانده نيز به تماس مسلمانها با رُهبان مسيحي پي ميبريم. در حكايتي كه قبلاً راجع به عثمان بن مظعون كه يكي از زهّاد صحابه پيغمبر بوده، نقل كرديم ملاحظه شد كه تصميمهايي كه بر ترك دنيا و زن و فرزند گرفته بود ميگفت: اريد ان اختصي يعني ميخواهم خود را از مردي بيندازم و اخصا كنم و به طوري كه جاحظ در «الحيوان» ميگويد اين اختصا از اعمال رهبان مسيحي بوده است[i].
دكتر غني در مورد دلايل اين تأثير پذيري ميگويد:
انتشار اسلام در سوريه و عراق و مصر، تماس مسلمانها را با راهبين مسيحي بيشتر كرد و بهتر از پيشتر به عادات واعمال و افكار و گفتههاي آنها وقوف يافتند و بسياري از آنها را پذيرفتند، به طوري كه بعضي از دشمنان مسلمان صوفيه در مقام سرزنش، آنها را متشبّه به راهبين مسيحي شمردهاند، بتدريج گفتههاي انجيل در بيانات مرتاضين و زهّاد و پيشروان تصوّف بيشتر ديده ميشود، از جمله چنان كه مرگوليوث مستشرق معروف انگليزي (انگليسي) برخورده است، در نوشتههايي كه از حارث محاسبي، يكي از اولين نويسندگان صوفي، معاصر جنيد بغدادي براي ما باقي مانده، استعارات بسيار از انجيل ديده ميشود[ii].
سپس براي روشن ساختن و تأييد اين بحث، بعضي گفتههاي محاسبي از تذكرة الاولياء را با تعاليم باب پنجم انجيل متي مقايسه مينمايد و در ادامه مينویسد : يكي از چيزهايي كه در بين زهّاد مسلمين در قرن دوّم انتشار يافت، خودداري از خوردن غذاهاي حيواني است كه از عادات رهبان و نسّاك مسيحي است. حديث ظاهراً مجعولي هم بر ضد اين عادت ساخته شده است كه هر كه چهل روز حيواني نخورد به سوء اخلاق و به كمي عقل دچار خواهد شد و به اين مناسبت است كه مالك دينار گفته است:
ندانم كه آن چه معني است آن سخن را كه هر كه چهل روز گوشت نخورد، عقل او نقصان گيرد و من بيست سال است كه نخوردهام و عقل من هر روز زيادت است.
اضافه بر اينها، دو چيز ديگر ظاهراً تا مقدار زيادي تحت تأثير مسيحيت زهّاد و پيشروان تصوف پيدا شده است: يكي «ذكر» و ديگري «توكل».
مطابق اصول اسلامي نماز از جمله واجبات است كه مطابق اصول و تربيت [ترتيب] معيني در ساعات و اوقات معلومي بايد به جا آورده شود. بسياري از صوفيان قرون اول «ذكر» را اساس توجه به خدا دانسته و در اهميت، بر ساير اعمال مقدم شمردهاند. و نيز راجع به «توكل» چنين تعليم ميدانند كه مؤمن بايد در مقابل خداوند مانند ميّت در دست غسّال باشد، يعني از خود هيچ اراده و خواهشي نداشته باشد و به هيچ وسيله و اسبابي متوسل نشود و همين ترك وسايل و اسباب است كه «فقر» خوانده ميشود. صوفي بايد ابن الوقت باشد، يعني نه به عقب بنگرد و نه به فردا فكر كند.
نیز مينویسد:
پشمينه پوشي يا تصوّف كه، به طوري كه قبلاً گفته شد، كلمه «صوفي» ناشي از آن است، از عادات راهبين مسيحي است كه بعد در صوفيه هم شعار زهد محسوب شده است.
دلق كه اين همه در اشعار و كتب صوفيه وارد شده، همه جا به معني لباس صوفيه است، يعني خرقهاي كه روي همه لباسها ميپوشيدهاند و ظاهراً پشمي بوده است. دلق يا ساده بوده يا وصله داشته كه در آن صورت، «دلق مرقّع» ميگفتهاند و اگر رنگ به رنگ بوده، «دلق ملمّع» ميگفتهاند.
در بين صوفيه اسلام، رنگ دلق هميشه كبود و سياه بوده و «دلق ازرق» گفته ميشده است. خرقه رهبان كه ظاهراً در قرون اول سفيد رنگ بوده بعدها سياه رنگ بوده است. «سوكوران» كه فردوسي در شاهنامه از آنها صحبت ميكند مقصود اساقفه نسطوريان مسيحي است كه در قرن سوم به ايران پناهنده شدهاند و آنها هستند كه لباس پشمينه خشن را در روي بدن ميپوشيدهاند تا يك نوع رياضتي باشد. اصطلاح صوفي و صوفيه (به صيغه تأنيث) كه فارسي آن پشمينه پوش است، به مردان و زنان اين مسيحيان اطلاق ميشده است و نيز موضوع عشق و محبّت الهي كه بعدها از مواضيع مهم تصوف شده، اساس بزرگ مسيحيت محسوب است.
...حـاصل آنكه مسيحيت از راه مرتاضين و فرقههاي سيّار راهبين، مخصوصاً فرقههاي سوريهاي كه در اطراف در گردش بودند و غالباً از فرقه نسطوريه از فرق نصاري بودهاند، بسيار چيزها به صوفيه اسلام آموخته است، در حالتي كه تأثير كنیسه مـسيحيت در مسلمين، بسيار محدود بوده است. زندگي در صوامع و خانقاه نيز تا اندازهاي تقليد به مسيحيان و راهبين است.
از نكات قابل توجه يكي اين است كه جنيد، معروف به بغدادي كه اصلاً ايراني و نهاوندي بوده، از پدر و مادر مسيحي است كه بعدها اسلام آوردهاند و تربيت اوليه جنيد با پدر و مادر مسيحي بوده است و اهميت مقام جنيد در بين صوفيه و تأثير آراي او به مقامي است كه شيخ عطار درباره او ميگويد:
و عبدالله خفيف گفت: بر پنج كس از پيران ما اقتدا كنيد و به حال ايشان متابعت نماييد و ديگران را تسليم بايد شد. اول حارث محاسبي، دوّم جنيد بغدادي، سوم رويم، چهارم ابن عطا، پنجم عمر ابن عثمان مكي رحمهم الله زيرا كه ايشان جمع كردند ميان علم و حقيقت و ميان طريقت و شريعت و هر كه جز آن پنجاند اعتقاد را شايند، اما اين پنج را هم اعتقاد شايد و هم اقتدا شايد ...
جامي نيز در نفحات الانس، شبيه به همين عبارت ذكر كرده است و جنيد را از پيشوايان درجه اول تصوّف شمرده است[iii].
همچنین دكتر زرين كوب تأثير مسيحيت در تصوف را چنين بيان ميکند:
اعتماد صوفيه به سلسله مراتب اولياء كه در رأس آنها قطب قرار دارد، در فهم مقاصد آنها اهميت دارد، اما اصل آن به احتمال قوي مأخوذست از آنچه نزد گنوسيهاي مسيحي سابقه داشته است. ذكر نام خضر به عنوان ولي نيز در خور توجه است. در واقع نام خضر در اقوال صوفيه مكرر ذكر ميشود. اين رهنماي ناپيداي گمراهان و ره نورد بيملال بيابانهاي دراز، يادآور الياس و جرجيس نصاري است[iv].
--------------------------------------------------------------------------------
[i]- بحث در آثار و افكار و احوال حافظ، قاسم غني، ص 622.
[ii]- همان، ص 624.
[iii]- همان، ص 629.
[iv]- ارزش ميراث صوفيه، ص 93.